دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 682 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 110 |
فصل یکم
مقدمه پژوهش
مقدمه
موضوع معنویت[1]، دل مشغولی همیشگی انسان است. هر چند پس از انقلاب های علمی و صنعتی در غرب، گستره نفوذ دین و معنویت رو به کاهش گذاشت، تا جائی که تصور می شد دین به کلی رو به زوال است، اما در سالیان اخیر محرز شده است که دین و معنویت هر دو مورد توجه مجدد جوامع قرار گرفته اند. اینک ابراز علاقه به دین در عموم کشورهای اسلامی از جمله کشورهای خاورمیانه، آفریقا و همچنین، خاور دور مانند مالزی و سایر نقاط جهان چنان واضح است که از آن به بیداری اسلامی یاد می شود. مردم کشورهای مسیحی نیز که ده ها سال سردمداران الحاد و بی دینی در جهان بوده اند، در سالیان اخیر دوباره گرایش قابل ملاحظه ای به دین و معنویت نشان می دهند. حتی در جوامعی مانند آمریکا نوعی تشنگی نسبت به امور معنوی از جمله دین می شود. مسائلی از قبیل بی معنا شدن زندگی، احساس خلاء اخلاقی، اسارت بشر در دست تکنولوژی، تماس غرب با مذاهب مشرق زمین، آگاهی روز افزون انسان معاصر به دین و معنویت در این امر دخیل بوده است. هر روزه بر تعداد یافته های پژوهشی در زمینه های مختلف علمی به ویژه پزشکی، روان شناسی و جامعه شناسی که با گزاره های دینی همسو هستند یا لااقل تناقضی با دین ندارند، افزوده می شود. این یافته ها که در سه دهه قبل اندک بودند، در سال های اخیر با یک شتاب ناگهانی در حال افزایش هستند. به طور مثال، در خصوص ارتباط بین دین و سلامتی چیزی حدود 200 پژوهش پس از نیمه اول قرن بیستم وجود داشت که در دهه آخر این قرن، ناگهان به بیش از 5000 پژوهش مؤید ارتباط مثبت دین و سلامتی بالغ گردید و امروز با سرعت بیشتری در حال افزایش است، به نحوی که شاید بتوان از آن به یک «نهضت علمی» تعبیر کرد (کینگ[2]، 1999، ترجمه شجاعی،1383).
بیان مساله
اهمیت معنویت و رشد معنوی در انسان، در چند دهه گذشته به صورتی روز افزون توجه روان شناسان و متخصصان بهداشت روانی را به خود جلب کرده است. پیشرفت علم روان شناسی از یک سو و ماهیت پویا و پیچیده جوامع نوین از سوی دیگر، باعث شده است نیازهای معنوی بشر در برابر خواسته ها و نیازهای مادی قد علم کنند و اهمیت بیشتری بیابند. چنین به نظر می رسد که مردم جهان، امروزه بیش از پیش به معنویت و مسائل معنوی گرایش دارند و روان شناسان و روان پزشکان نیز به طور روز افزون در می یابند که استفاده از روش های سنتی و ساده، برای درمان اختلالات روانی کافی نیست (شهیدی و شیر افکن، 1383).
در طول چند دهه گذشته، نظریه های هوش چندگانه، فهم ما را از هوش در بین شناخت سنتی وسیع تر ساخته است، خصوصاً توانایی های منطقی و زبانی با تست هوش شناختی، هوش هیجانی[3] ، خلاق، عملی، اجتماعی، وجودی و معنوی را در بر گرفته است (بار[4] در 2000، گاردنر[5] 1983 و 2000، امونز[6] 1999 هالاما و استرانیز[7] 2004، کلمن[8]2001، میلر و سولاوی[9] 1993، استرنبرگ[10] 1997). همراه با هر شکل هوش، یک مدل نظری وابزار سنجش توسعه یافته و برای سنجش مناسب ساختار هوش جدید روا شده است .
به موازات توسعه ساختار هوش هیجانی، هوش معنوی[11] (SI) شامل مجموعه ای از توانایی هایی است که از منابع معنوی نشات می گیرد، ساختارهای معنویت و هوش را وارد ساختار جدیدی می کند. هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که موارد معنوی را برای پیش بینی عملکرد، تطابق و ایجاد محصولات و دستاوردهای ارزشمند بکار می گیرد (امونز،1999). می توان گفت، هوش معنوی مجموعه ای از توانایی هایی است که افراد برای بکار بردن، شکل دادن و دربرگرفتن منابع معنوی به ارزش ها و کیفیت ها به روشی که به عملکرد خوب روزانه و بهزیستی روانی دست یابند، بکارمی برند که شامل پنج حوزه: هوشیاری، لطف حق، معنا، برتری و حقیقت است (امرم و دریر[12]، 2007).
با توجه به این تعریف، می توان نتیجه گرفت که هوش معنوی موجب افزایش کیفیت عملکرد و بهزیستی روانی افراد می شود و در پژوهشها نشان داده شده است، هوش معنوی با سلامت افراد رابطه مثبت دارد. بنابراین، پژوهش حاضر تلاشی برای پاسخ به این سوالات است که آیا می توان ابزاری دقیق و استاندارد تهیه کرد که بتواند این مولفه (هوش معنوی) را اندازه بگیرد؟ آیا این ابزار در کشور عزیزمان ایران کاربرد عملی دارد؟ آیا این ابزار معتبر است؟ آیا این تست دارای روائی است؟ آیا می توان چنین ابزاری را نرم کرد؟ آیا می توان از این تست در پژوهش های آتی استفاده لازم را بعمل آورد؟ با توجه به موارد مطرح شده پژوهش حاضر در پی آن است که پرسشنامه هوش معنوی را که 83 گویه دارد و توسط یوزی امرم و کریستوفر دریر در 2007 ساخته شده است، ترجمه و سپس در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زنجان هنجاریابی کند.
اهمیت و ضرورت پژوهش
پیشرفت شدید روان شناسی در دهه های اخیر و کشف آثار گسترده و غیر قابل انکار دین و معنویت در همه ابعاد زندگی انسان، به خصوص نقش بی بدیل آن در آرامش روانی، بهداشت و سلامت روانی و حتی تاثیر جدی آن در کاهش و بهبود رنج های روحی، اختلالات روانی و ناهنجاری های اجتماعی موجب رشد فزاینده و رو به گسترش مطالعات روانشناسی دین و معنویت در ابعاد مختلف شد (غروی، 1382). همانطور که پیشتر آمد، یکی از نتایج این توجه و علاقه گسترده روانشناسان به حوزه دین و معنویت، پیدایش مفاهیمی جدید در ادبیات روانشناسی بوده است. به علل گوناگونی، جامعه روانشناسی ایران با این مفاهیم جدید آشنایی کمی دارد و بطور کلی ممکن است زمان زیادی از پیدایش مفاهیم و رویکردهای جدید در حوزه روانشناسی بگذرد تا فضای دانشگاهی در ایران با آن ها آشنا شود.
از آنجائیکه هوش معنوی یک مفهوم جدید در روانشناسی است و پژوهش های اندکی در رابطه با این مفهوم در ایران صورت گرفته و مخصوصا ابزاری دقیق و استاندارد که بتواند این سازه را اندازه گیری کند وجود ندارد، لذا ضروری است، این تست بر روی افراد مختلف از جمله دانشجویان اجرا شود تا بدینوسیله گامی در جهت استاندارد سازی آن در کشور عزیزمان ایران صورت پذیرد. از طرفی، این ابزار زمانی اهمیت پیدا خواهد کرد که وسیله ای استاندارد و مناسب برای کسانی که در این حوزه می خواهند پژوهش های بیشتری انجام دهند، به حساب آید. بنابراین، روشن است وجود ابزاری فنی (عملی بودن، اعتبار، روایی و نرم یابی) به منظور سنجش دقیق سازه هوش معنوی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زنجان می تواند از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد.
اهداف پژوهش
هدف از انجام این تحقیق استاندارد ساختن تست هوش معنوی در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زنجان است. تلاش بر این است، این ابزار وسیله ای شود جهت سنجش توانایی دانشجویان در استفاده از منابع معنوی در حل مشکلات روزمره خود و از طرفی نیز ابزاری برای پژوهش کسانی که در زمینه هوش معنوی علاقمند به کار هستند باشد.
استاندارد ساختن این آزمون در واقع گامی در جهت سنجش توانایی افراد در استفاده از منابع معنوی در حل مشکلات روزمره است. بطور خلاصه، می توان اهداف پژوهش را به شرح زیر بیان داشت:
1- شناخت مولفه های اصلی هوش معنوی.
2- فراهم ساختن ابزاری مناسب برای پژوهشگران دیگر در استاندارد ساختن آزمون های دیگر و پژوهش های مرتبط.
3- تهیه وسیله ای عینی، معتبر و روا برای سنجش هوش معنوی.
سؤالات پژوهشی
چون این ابزار (سیاهه) برای نخستین بار در ایران ترجمه شده است، بررسی روایی و اعتبار آن در گروه دانشجویان ضروری است. با توجه به اینکه موضوع مورد بررسی جنبه اکتشافی دارد، لذا تهیه پاسخ برای پرسش های زیر نیز امری ضروری است.
1- آیا بین مجموعه پرسش هایی که به منظور سنجش هوش معنوی تهیه شده است، هماهنگی درونی کافی وجود دارد؟
2- آیا آزمون هوش معنوی دارای روایی کافی است؟
3- محتوای مجموعه سیاهه هوش معنوی از چه عواملی و تا چه حد اشباع شده است؟
4- آیا مجموعه سوال هایی که برای هوش معنوی تهیه شده است، با نمره های هوش هیجانی همبستگی مثبت دارد؟
5- آیا عامل های به دست آمده از سیاهه هوش معنوی با ساختارهای نظری آن مطابقت دارد؟
تعریف مفاهیم و اصطلاحات
آزمون[13] : آزمون وسیله ای است عینی و استاندارد که برای اندازه گیری نمونه ای از رفتار یا خصایص آدمی بکار می رود. در این تعریف، مراد از عینی آن است که روش اجرا، نمره دادن و تعبیر و تفسیر نتایج آزمون بر اساس قواعدی معین و مشخص صورت می گیرد و قضاوت شخصی در آنها بی تاثیر است (شریفی،1377).
هوش معنوی : هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی ها، ظرفیت ها و منابع معنوی است که کاربست آنها در زندگی روزانه می تواند موجب افزایش انطباق پذیری و بهزیستی فرد شود. در تعریف های موجود از هوش معنوی، به ویژه بر نقش آن در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره تاکید شده است (زوهر و مارشال[14]، 2000؛سیسک[15]، 2001؛ولمن[16]، 2001؛ناسل[17]، 2004؛کینگ، 2007). از نظر عملیاتی هوش معنوی نمره ای است که آزمودنی در مجموعه تست هوش معنوی به دست می آورد.
عملی بودن[18] : شامل همه ملاحظاتی است که یک آزمون را در عمل از نظر عوامل اقتصادی، سهولت اجرا، تفسیر و استفاده صحیح از نمره ها قابل استفاده می سازد (هومن،1384).
اعتبار[19] : اعتبار آزمون، به دقت وسیله اندازه گیری اشاره می کند و به ثبات، پایایی، همگونی، نظم، بازپدیدآیی، پیش بینی پذیری و حساسیت آن مربوط می شود. در مفهوم دیگر یعنی اینکه اگر خصیصه مورد نظر را با همان وسیله یا وسیله مشابه قابل مقایسه با آن شرایط مشابه مورد سنجش قرار دهیم نتایج حاصل تا چه حد مشابه، دقیق، پیش بینی پذیر و قابل اعتماد است (هومن،1384).
روایی[20] : مقصود از روایی آن است که وسیله اندازه گیری به واقع بتواند خصیصه مورد نظر را اندازه بگیرد نه خصیصه دیگری را. روایی یعنی مناسب بودن، با معنا بودن و مفید بودن استنباط های خاصی است که از روی نمره های تست عمل می آید (هومن،1384).
تحلیل عاملی[21] : تحلیل عاملی اصطلاحی است که برای رواسازی و توسعه ابزارهای روانسنجی، تحلیل داده ها به منظور کشف سازه های جدید و کمک به تدوین تئوری تحلیل محتوا و مواد محاسبه، سبک های مدیریتی، علائق شغلی و . . . بکار می رود (هومن،1384). استخراج تعداد محدودی عوامل از میان تعداد زیادی متغیرهای همپوش به صورتیکه بین متغیرها مشترک باشد، به جای تعدادی از متغیرها قرار می گیرد این عوامل با یکدیگر همبستگی و تداخل نداشته باشد و سازه ای روشن و با معنا بیان کنند (ثرندایک، ترجمه هومن، 1375).
بار عاملی[22] : همبستگی یک متغیر با یک عامل را بار عاملی می گویند که مقدار آن از 1- تا1+ تغییر می کند (کلاین، ترجمه مینایی، 1380).
عامل[23] : رویس معتقد است عامل، سازهای است که عملا از روی بارهای عاملی اش تعریف می شود. اساسا عامل، بعد یا سازه ای است که روابط مجموعه ای از متغیرها را به صورت خلاصه مطرح می کند (کلاین، ترجمه مینایی، 1380).
واریانس مشترک[24] : نسبت واریانس مشترک هر متغیر و عامل ها را واریانس مشترک می نامند که مقدار آن بین 0 و 1 تغییر می کند (سرمد و همکاران،1387).
واریانس خطا [25] : نوعی واریانس که تقریبا در همه پژوهش ها وجود دارد و بیانگر نوسان، تغییر یا پراش اندازه ها به سبب تاثیر عوامل تصادفی است (هومن،1384).
چرخش عامل ها : چرخش عامل ها واریانس بین عوامل و در نتیجه اعتبار را تغییر می دهد (ثرندایک، ترجمه هومن، 1375). چرخش محور ها، ساختار عامل ها را ساده می کند و چرخش عامل ها، ماتریس اولیه را به ماتریس دیگری انتقال می دهد و از طریق پراکنده کردن واریانس در همه عامل ها، تا حدی یکنواخت تر ساختار عاملی را روشن می کند و بطور کلی به یک راه حل تغییر پذیری به احتمال زیاد به سایر نمونه های همان جامعه قابل تعمیم باشد، می گردد (هومن،1384).
چرخش متعامد[26] : روش متعامد، عامل هایی فراهم می آورد که مستقل از یکدیگر است. اگر عامل ها مستقل از هم باشد، لازم است محورهای عامل ها در جریان چرخش «عمود بر هم» باشد و هر مجموعه به میزان زاویه قائمه چرخش داده شود (هومن،1386).
چرخش متمایل[27] : بعضی اوقات خوشه بندی متغیری نسبت به هم به گونه ای است که محورهای حایل برای نمایش آنها مناسب تر است. به این روش چرخش که محورها نسبت به هم با زاویه ای غیر از قائمه قرار می گیرند، چرخش متمایل گفته می شود. روش های متمایل اجازه می دهد عامل ها بعد از چرخش همبسته باشد (هومن،1386).
چرخش واریماکس[28] : روش واریماکس «عامل ها را تمیز می کند»، یعنی عامل هایی تولید میکند که با مجموعه کوچکتری از متغیرها دارای همبستگی قوی و با مجموعه دیگری از متغیرها دارای همبستگی ناچیز باشد. این روش ستون های ماتریس عاملی را ساده می سازد، و در آن فرایند ساده سازی معادل با بیشینه ساختن واریانس مجذور بارهای عاملی هر ستون است. در این روش چون تعداد متغیرهایی که بارهای قوی در یک عامل دارد کمینه می گردد، تفسیر عامل ها ساده تر خواهد بود (هومن،1386).
تحلیل مولفه های اصلی[29] (PC) : تحلیل مولفه های اصلی که یکی از مدل تحلیل عاملی اکتشافی است عامل ها واریانس هر متغیر، از جمله واریانس مشترک با سایر متغیرهای مجموعه (که واریاتس ها)، و نیز واریانس اختصاصی را توجیه می کند. تعداد مولفه ها (یا عامل ها) در تحلیل مولفه ای از لحاظ تئوری باید با تعداد متغیرها برابر باشد. زیرا همه واریانس هر متغیر باید توسط عامل ها توجیه شود (هومن،1386).
ساختار عاملی[30] :عبارت است از تعداد عواملی که کل پراکندگی موجود در متغیرهای پرسشنامه را توصیف می کند (هومن، 1386). منظور از بررسی ساختار عاملی این است که پرسشنامه از چه عواملی تشکیل شده است.
ارزش ویژه[31] : مجموع مجذورات بارهای عاملی هر عامل، نسبت واریانس تبیین شده به وسیله آن عامل را منعکس می کند. این مقدار کل واریانس، ارزش ویژه عامل است. هر چقدر ارزش ویژه عامل زیاد باشد آن عامل واریانس بیشتری را تبیین می کند.
نرم[32] : نرم یا هنجار عبارت است از متوسط عملکرد گروه نمونه ای از آزمودنی ها که به روش تصادفی از یک جامعه تعریف شده انتخاب می شود. نرم آزمون های استاندارد شده بر اساس توزیع نمره های خام گروه نمونه ای از آزمودنی ها بدست می آید (شریفی، 1383).
هنجار یابی[33] : به دست آمدن نوعی نرم است که در آن فاصله نمره ها از میانگین بر حسب انحراف استاندارد بیان می شود. در واقع یک نوع واحد استاندارد اندازه گیری است که معنای آن در تست های مختلف اساسا یکسان و ثابت است (هومن، 1384).
ضریب آلفای کرونباخ : روشی برای محاسبه اعتبار تست از طریق یکبار اجرای تست است. این روش به هماهنگی کارکرد آزمودنی از یک سوال به سوال دیگر بستگی دارد (هومن، 1384).
فصل دوم
بررسی پیشینه پژوهش
مقدمه
قبل از این که به بحث در مورد مفهوم هوش معنوی پرداخته شود، لازم است تعاریف برخی از اصلی ترین صاحب نظران این حوزه را در مورد مفهوم هوش معنوی مورد بررسی قرار داد. درتعاریف و الگوهای پیشنهادی هر یک از این صاحب نظران، بر توانایی ها، ظرفیت ها و منابع گوناگونی تاکید شده است.
از نظر امونز (2000) هوش معنوی کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی در جهت حل مسئله در زندگی روزانه و فرآیند دستیابی به هدف است. وی به صورت ابتکاری پنج مؤلفه را برای هوش معنوی پیشنهاد کرده است:
1- ظرفیت تعالی[34] (فرا گذاشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن)؛
2- توانایی ورود به حالتهای معنوی از هوشیاری؛
3- توانایی آراستن فعالیتها، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساس از تقدس؛
4- توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی؛
5- ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مآبانه[35] (بخشش[36]، سپاسگزاری[37]، فروتنی، احساس شفقت و. . . ).
بر اساس نظر زوهر و مارشال (2000) به واسطه هوش معنوی افراد می توانند به مشکلات خود معنا و ارزش داده و به حل آنها بپردازند. با استفاده از آن میتوان اعمال و زندگی خود را در بافتی که از لحاظ معنادهی غنی تر و وسیع تراست، قرار داد، و به کمک آن میتوان سنجید که یک روش و یا یک راه زندگی از دیگر راه ها و روش ها از معنای بیشتری برخوردار است. هوش معنوی پایه و اساس ضروری برای عملکرد هوش منطقی و هوش هیجانی است.
زوهر و مارشال (2000) نشانه های هوش معنوی خوب رشد یافته را به شرح زیر بیان داشته اند:
1- ظرفیت انعطاف پذیر بودن[38]؛
2- درجه بالایی از خودآگاهی[39]؛
3- ظرفیت رویارویی با رنج و استفاده از آن؛
4- ظرفیت رویارویی با درد و متعالی کردن آن؛
5- ویژگی الهام گرفتن از رویا ها و ارزش ها؛
6- عدم تمایل به آزار و اذیت؛
7- گرایش به دیدن پیوندهایی بین چیزهای گوناگون (کل نگر بودن[40])؛
8- گرایش آشکار به پرسیدن سؤالهای چرا یا چه و جستجوی پاسخ های اساسی؛
9- مستقل از زمینه فعالیت های بر خلاف عرف.
از نظر بوزن[41](2001) هوش معنوی، عبارت است از آگاهی هر فرد از جهان و تعیین موقعیت خود در آن.
بنا بر تعریف نوبل[42](2001/ 2000) هوش معنوی یک استعداد ذاتی بشری است. وی با تواناییهای اصلی امونز برای هوش معنوی موافق است و دو مؤلفه دیگر نیز به آنها اضافه میکند:
1- تشخیص آگاهانه و صورت بندی این موضوع که واقعیت فیزیکی درون واقعیت بزرگتر و چند بعدی قرار دارد و تعامل لحظه به لحظه آن به صورت هوشیارانه و ناهوشیارانه.
2- پیگیری آگاهانه سلامت روان شناختی، نه تنها برای خود، بلکه همچنین برای جامعه جهانی.
از نظر سیسک (2001) هوش معنوی میتواند به عنوان یک خودآگاهی عمیق که در آن فرد بیش از پیش از ابعاد خویشتن آگاه میشود (نه تنها از بدن بلکه از ذهن بدن و روح) تعریف شود واز نظر وی هوش معنوی از ابعاد زیر ساخته شده است:
1- دانش درونی[43]: هوش معنوی ما را قادر میسازد تا دانش درونی را رشد بدهیم، در زبان فلسفه، دانش درونی، آگاهی از جوهر و ماهیت هوشیاری است و فهم اینکه این جوهر درونی، ماهیت همه آفریدگان است. هوش معنوی دستیابی ما را به هوشیاری فزاینده که در آن آگاهی از حس تفاهم و یکی بودن با جهان هستی و همه مخلوقاتش وجود دارد، فراهم میکند.
2- شهود عمیق[44]: هوش معنوی ما را با ذهن جهانی یا ذهنی بزرگ و پاسخ به مشکلات که نتیجه شهود عمیق است، پیوند میدهد. به واسطه کاربرد هوش معنوی ما میتوانیم یکپارچه شویم، و میتوانیم انتخاب هایمان را به سمت هوشیاری اصیل یا شهود عمیق سوق دهیم.
3- یکی شدن با طبیعت و جهان[45]: هوش معنوی ما را قادر میسازد تا با طبیعت یکی شویم و با فرآیند های زندگی همساز شویم. هوش معنوی ما را ترغیب میکند تا تمامیت[46]و احساسی از وحدت و رابطه را جستجو کنیم.
4- حل مسئله[47]: هوش معنوی ما را قادر میسازد تا تصویر بزرگتری[48] را ببینیم، اعمال خود را در رابطه با یک زمینه بزرگتر که منجر به معنای زندگی میشود، ترکیب کنیم. با هوش معنوی میتوانیم معنا و ارزش مشکلات را تشخیص دهیم و آن را حل کنیم.
از نظر ولمن (2001) هوش معنوی، عبارت است از ظرفیت انسان برای پرسیدن سؤالهایی درباره معنای زندگی و به طور همزمان تجربه پیوند بین هر کدام از ما و جهانی که در آن زندگی میکنیم. در نگاه وی هوش معنوی از هفت عامل تشکیل شده است:
1- مراقبت[49] : توجه به فرآیندهای بدنی از قبیل تغذیه، مراقبه منظم و تمریناتی مثل یوگا و تای چی؛
2- روشن فکری[50] : درگیری ذهنی با خواندن موضوعات معنوی و متون مقدس و بحث درباره آنها؛
3- الوهیت[51] : بیانگر احساس پیوند با خداوند، یک قدرت برتر یا یک منبع از نیروی الهی؛
4- معنویت دوره کودکی[52] : بیانگر علایق و فعالیت های معنوی در زمان کودکی، از جمله حضور در مراسم مذهبی و خواندن متون مقدس توسط والدین؛
5- ادراک فراحسی[53] : تجربه حس ششم یا فراطبیعی؛
6- ضربه روانی[54] : آگاهی معنوی از تجربیات دردناک خود یا نزدیکان؛
7- توجه به اجتماع[55] : انجام فعالیتهای معنوی، مثل کمک مالی یا کارهای عام المنفعه؛
واگن[56](2002) هوش معنوی را ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی[57] و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری تعریف میکند. هوش معنوی دربرگیرنده آگاهی از روابط خود با دیگران، زمین و همه موجودات است.
از نظر ناسل (2004) هوش معنوی بیانگر توانایی فرد در استفاده از ظرفیت ها و منابع معنوی جهت شناخت بهتر موضوعات وجودی، معنوی و واقعی و یافتن معنا حل و فصل آن ها است.
ناسل در مقیاس 17 سؤالی خود (که به تفاوت های مفهوم سازی هوش معنوی بین گرایش های مختلف معنوی حساس است) دو عامل آگاهی از یک حضور الهی[58] و پرسشگری وجودی[59] را برای هوش معنوی معرفی کرده است.
بنا بر تعریف امرم (2007)، هوش معنوی، عبارت است از مجموعه ای از توانایی ها بکارگیری منابع، ارزش ها و ویژگی های معنوی در جهت افزایش کنش و بهزیستی زندگی روزانه. در نگاه او، هوش معنوی از هفت بعد زیر تشکیل شده است:
1- هوشیاری: آگاهی خالص و توسعه یافته؛
2- جذبه[60]: زندگی همراه با احساس تقدس و ابراز عشق به زندگی و اعتماد به آن؛
3- معنا[61]: تجربه معنا در فعالیتهای روزمره به واسطه احساس هدف؛
4- تعالی: فرا رفتن از خویشتن خود خواه در یک کل به هم پیوسته؛
5- اعتماد[62]: زندگی با پذیرش باز، کنجکاوی و عشق برای خلق کردن؛
6- تسلیم آشتی جویانه با خویشتن[63] (حقیقت، خدا، وجود مطلق. . . )؛
7- نظارت درونی[64]: آزادی درونی همراه با عمل و پاسخ بخردانه.
کینگ (2007) پژوهشی را در مورد هوش معنوی در دانشگاه ترنت کانادا صورت داده است. از نظر وی هوش معنوی، مشتمل است بر مجموعه ای از ظرفیت های ذهنی و انطباقی که بر جنبههای غیر مادی و متعالی واقعیت، استوار است. بویژه آن هایی که در ارتباط با ماهیت هستی فرد، معنای شخصی، تعالی و حالت های اوج گرفته هوشیاری هستند. در عمل، این فرآیندها با توجه به توانایی فرد در تسهیل شیوه های منحصر به فرد حل مسئله، استدلال انتزاعی و سازگاری است.
کینگ چهار توانایی یا ظرفیت اصلی را برای هوش معنوی فرض میکند:
1- تفکر وجودی انتقادی[65]: ظرفیت تأمل نقادانه ماهیت هستی، واقعیت، جهان، فضا، زمان و دیگر موضوعات وجودی و متافیزیکی؛ همچنین، ظرفیت تأمل در موضوعات غیر وجودی و در ازتباط با هستی فرد (به طور مثال، از یک دیدگاه هستی گرایانه)؛
2- ایجاد معنای شخصی[66]: توانایی استخراج معنا و هدف شخصی از همه تجربه های مادی و روانی از جمله ظرفیت خلق و اختیار یک هدف زندگی؛
3- آگاهی متعالی[67]: ظرفیت تشخیص ابعاد/ الگوهای متعالی خویشتن (مانند خویشتن فرافردی یا متعالی) دیگران و جهان مادی در خلال حالت های طبیعی هوشیاری، همراه با ظرفیت تشخیص روابط آن ها و خویشتن فرد و طبیعت؛
4- گسترش حالت هوشیاری[68]: توانایی ورود به حالت های اوج یافته هوشیاری ( مثل هوشیاری مطلق و نا متناهی، اتحاد و یکی شدن[69]) و دیگر حالت های جذبه[70] به اختیار فرد (به عنوان نمونه، تأمل عمیق[71]، مراقبه، نماز و غیره. . . )؛
آنچه که در وهله اول در بررسی تعاریف ارائه شده از مفهوم هوش معنوی آشکار است، تاکید صاحب نظران این حوزه بر کنش انطباقی هوش معنوی در زندگی روزمره است (امونز،2000؛نوبل،2001؛ناسل،2004؛امرم،2007؛کینگ،2007). بخش زیادی از این کنش سازگارانه در نتیجه پاسخ به سؤالات وجودی و یافتن معنا و هدف در فعالیت ها و رویدادهای زندگی است. در واقع، داشتن معنا و هدف در زندگی وجه اشتراک اکثر این تعاریف است و به نظر میرسد اصلی ترین ویژگی هوش معنوی نیز محسوب می شود. همچنین، این ویژگی از هوش معنوی میتواند وجه تمایز آن از دیگر هوش های شناخته شده باشد.
یکی دیگر از ویژگی های مشترک اکثر تعاریف ارائه شده از هوش معنوی، آگاهی متعالی است (امونز، 2000؛زوهر و مارشال، 2000؛نوبل، 2001؛واگن، 2002؛امرم، 2007؛ کینگ، 2007). تعالی، ظرفیت فرا رفتن از مرزهای دانش، تجربه و شعور بشری، با یک روش معنوی یا مذهبی* است. آگاهی متعالی ظرفیت تشخیص بعد متعالی خود، دیگران و جهان مادی مد نظر قرار گرفته است (کینگ،2007). تاکید بر بعد متعالی انسان، در روان شناسی فرا فردی[72] (که شاخه ای از روانشناسی انسان گرا[73] است) آشکار است. در این رویکرد، انسان محدود به ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی نیست، بلکه از یک خود برتر و متعالی برخوردار است (وست،1999، ترجمه شهیدی و شیر افکن،1383) .
خودآگاهی نیز یکی دیگر از عواملی است که در تعاریف اکثر صاحب نظران این حوزه به عنوان یکی از ویژگی های اصلی هوش معنوی در نظر گرفته شده است (زوهر و مارشال، 2000؛سیسک، 2000؛بوزن، 2001؛واگن، 2002). خودآگاهی عمیق، شامل آگاهی تدریجی از لایهها و ابعاد مختلف خویشتن است. خود شناسی و خودآگاهی شخصی میتوانند از طریق اندیشه در مورد خود، وارسی کردن اهداف و آرزوها، توجه به پیام ها در رویا ها و نشانه های شهودی و پیدا کردن معنا در تجربه های بیرونی به وجود آید (سیسک، 2000).
تجربه هوشیاری اوج یافته نیز دراکثر تعاریف ارائه شده، به عنوان یکی دیگر از ویژگی های هوش معنوی آمده است (امونز، 2000؛سیسک، 2000؛نوبل، 2001؛ولمن، 2001؛امرم، 2007؛کینگ، 2007). تجربه های معنوی، احساس وحدت، یکی شدن با طبیعت و انسجام میتوانند از مصادیق این تجربه باشند.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 358 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 73 |
مقدمه : امروزه در بین متخصصان علوم رفتاری ما شاهد علاقه فزاینده ای نسبت به موضوعات معنوی و ارتباط آن با سایر مولفه های روان شناختی می باشیم. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان بوده است.
روش کار: جامعه آماری شامل 100 نفر از دانشجویان دانشگاه پیام نور شیراز می باشد که به صورت خوشه ای تصادفی برگزیده شده اند و ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه پنج عاملی شخصیت، پرسشنامه هوش معنوی و پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن (EQ-i) بود و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS 19 استفاده شد.
نتایج : نتایج حاصل نشان داد که میان مهارت های درون فردی (از متغیرهای هوش هیجانی) با برون گردی (از متغیرهای شخصیت)، خلق عمومی (از متغیرهای هوش هیجانی) با پایداری هیجانی (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.05 رابطه مثبت و معناداری وجود دارد همچنین بین تفکر انتقادی (از متغیرهای هوش معنوی) با برون گردی(از متغیرهای شخصیت) و آگاهی (از متغیرهای هوش معنوی) با گشودگی به تجربه (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.05 رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد.
نتیجه گیری : میان برخی از مولفه های هوش هیجانی و هوش معنوی و برخی از ویژگی های شخصیت رابطه چندگانه مثبت و معناداری وجود دارد.
کلید واژه ها : هوش هیجانی، هوش معنوی، شخصیت دانشجویان.
مقدمه : امروزه در بین متخصصان علوم رفتاری ما شاهد علاقه فزاینده ای نسبت به موضوعات معنوی و ارتباط آن با سایر مولفه های روان شناختی می باشیم. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با شخصیت دانشجویان بوده است.
روش کار: جامعه آماری شامل 100 نفر از دانشجویان دانشگاه پیام نور شیراز می باشد که به صورت خوشه ای تصادفی برگزیده شده اند و ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه پنج عاملی شخصیت، پرسشنامه هوش معنوی و پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن (EQ-i) بود و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS 199 استفاده شد.
نتایج : نتایج حاصل نشان داد که میان مهارت های درون فردی (از متغیرهای هوش هیجانی) با برون گردی (از متغیرهای شخصیت)، خلق عمومی (از متغیرهای هوش هیجانی) با پایداری هیجانی (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.055 رابطه مثبت و معناداری وجود دارد همچنین بین تفکر انتقادی (از متغیرهای هوش معنوی) با برون گردی(از متغیرهای شخصیت) و آگاهی (از متغیرهای هوش معنوی) با گشودگی به تجربه (از متغیرهای شخصیت) در سطح P<0.05 رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد.
نتیجه گیری : میان برخی از مولفه های هوش هیجانی و هوش معنوی و برخی از ویژگی های شخصیت رابطه چندگانه مثبت و معناداری وجود دارد.
کلید واژه ها : هوش هیجانی، هوش معنوی، شخصیت دانشجویان.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده ............................................................................................................................................................1
فصل اول: کلیات تحقیق ............................................................................................................................2
1-1 مقدمه : .................................................................................................................................................3
2-1 بیان مسئله : ........................................................................................................................................4
3-1 اهمیت و ضرورت تحقیق : ...............................................................................................................7
4- 1 اهداف تحقیق : .................................................................................................................................8
4-1-1 هدف کلی : ....................................................................................................................................8
4-2-1 اهداف فرعی : ...............................................................................................................................8
5-1 سؤالات تحقیق : ...............................................................................................................................8
6-1 فرضیهها : ...........................................................................................................................................8
6-1-1 فرضیه اصلی : ...............................................................................................................................9
6-2-1 فرضیه فرعی : ...............................................................................................................................9
7-1 متغیرهای تحقیق : ...........................................................................................................................9
8-1 تعاریف نظری : ...................................................................................................................................9
9-1 تعاریف عملیاتی : ..............................................................................................................................10
فصل دوم: پیشینه و ادبیات تحقیق .......................................................................................................11
1-2 تعریف هوش : ..................................................................................................................................12
2-2 مفهوم معنویت : ..............................................................................................................................13
1-2-2 هوش معنوی و مؤلفه های آن : .............................................................................................13
1-3-2 تاریخچة هوش هیجانی : .........................................................................................................15
فصل سوم: روش تحقیق : ............................................................................................................24
1-3 روش تحقیق : .....................................................................................................................25
2-3 گردآوری اطلاعات : ...............................................................................................................25
1-2-3 پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن (EQ-i) : ........................................................................25
1-1-2-3 پایایی آزمون از طریق محاسبه آلفای کرونباخ : ...........................................................25
2-1-2-3 روایی : ..........................................................................................................25
3-1-2-3 روش اجراء نمره گذاری (EQ-i) : ...................................................................................26
2-2-3 پرسشنامه پنچ عاملی شخصی (BFI): ................................................................................30
3-2-3 ابزار دیگر پژوهش شامل پرسشنامه هوش معنوی است: ...............................................31
1-3-2-3 روایی و پایایی ابزار گردآوری داده ها : .........................................................................31
3-3 جامعه و نمونه آماری پژوهش : ..............................................................................................32
فصل چهارم: نتایج ...................................................................................................................33
1-4 نتایج تحقیق : ..................................................................................................................34
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری .................................................................................................44
1-5 بحث و نتیجه گیری : .........................................................................................................45
2-5 پیشنهادات : ...................................................................................................................49
منابع : ................................................................................................................................50
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 86 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 39 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
هوش معنوی
مفهوم هوش:
فرهنگ لغات وبستر، هوش را توانایی برای یادگیری یا درک مفاهیم جدید و دستیابی به موقعیت جدید می داند. نازل (2004) هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بیان می کند که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.. این مفهوم هوش مبتنی بر گزاره ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف ،انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع وحل مسئله ضروری می سازد.
هوش به عنوان یک توانایی شتاختی در اوایل قرن بیستم توسط آلفرد بینه مطرح شد ، وی همچنین آزمونی برای اندازه گیری میزان بهره هوش افراد ابداع کرد ، سپس لوئیس ترمن ودیوید وکسلر آزمونهای جدید تری ساختند( رجایی، 1389)
مفهوم تحلیلی غرب از هوش بیشتر بیشتر شناختی است وشامل پردازش اطلاعات می شود ،در حالیکه رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مولفه های گوناگون عملکرد وتجربه انسان از جمله شتاخت شهود وهیجان را در یک ارتباط کامل در بر می گیرد(نازل، 2004)
در چند دهه ی اخیر مفهوم هوش به حوزه های دیگری مانند هوش هیجانی ، هوش طبیعی ، هوش وجودی وهوش معنوی گسترش یافته است ،استرنبرگ (2001) عنوان نمود که برای یک پیش بینی مناسب ازموفقیت های افراد ورهبری نیازمند گسترش مفهوم هوش ،فراسوی هوشبهرهستیم.
سالوی(2002)عنوان کرد هوش انسان متشکل از مجموعه محدودی از قابلیت های شناختی نیست ، بلکه جنبه ای هیجانی نیز می تواند در آن مطرح باشد ، مایر وسالوی(1997) هوش هیجانی را شامل توانایی برای تشخیص درست هیجان ها وعواطف دیگران .پاسخ متناسب به آنها،همچنین برانگیختن ،آگاهی و نظم بخشیدن وکنترل پاسخ های هیجانی خویش می داند. بار- آن(2002) پنج مولفه درون فردی ، بین فردی ،انطباق پذیری ،مدیریت استرس وخلق کلی را برای هوش هیجانی مشخص نموده وآزمونی برای اندازه گیری آن ساخت(رجایی، 1389).
گاردنر (1999) هوش را شامل مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسئله وایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند، به کار می رود . از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از : هوش زبانی ، موسیقیایی ،منطقی-ریاضی، فضایی- بدنی، حرکتی، هوش های فردی(که شامل هوش درون فردی وبین فردی می شود)، هوش طبیعی وهوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی است(آمرام، 2005)، از دید گاردنر هوش وجودی یعنی ظرفیت برای سوال درمورد ماهیت انسان، چرایی وغایت زندگی که در عرفان ،هنر ،شعر وفلسفه ودین جلوه گر می شود اما به این هوش با دیده ی تردید نگریسته است(رجایی ،1389).
هلما واستریزنک (2004) عنوان می کنند که هوش وجودی توانایی برای یافنن معنا ی زندگی است وچهار مولفه را برای هوش وجودی مشخص می کنند:
الف)توانایی ادراک ارزشهای سودمند احتمالی در موقعیت های عینی همچون )مشکلات زندگی،بیماری ،واز دست دادن نزدیکان وغیره ) که فرد را برای یافتن معنای جدیدی از زندگی وتعبیر وتفسیر آن به چالش می کشاند وارزش مثبت دادن به این موقعیت ها ومعنادار کردن آنها منجر به هدفمندی ورضایت در زندگی می گردد.
ب)توانایی برای تشکیل سلسله مراتبی از ارزش ها واهداف که با سیستم اعتقادی سازمان یافته فرد مربوط است .
ج)مدیریت خویشتن ومسائل ،جهت رسیدن به اهداف با شیوه های مناسب.
د)توانایی برای تحت تاثیر قرار دادن وکمک به سایر افراد در مورد یافتن معنای زندگی.
توانایی برای یافتن معنای زندگی یک عنصر مهم در هوش معنوی نیز می باشد، هوش وجودی وهوش معنوی هرچند که کاملا همانند نیستند ، اما سازه های مرتبط به هم هستند که تا حدودی با یکدیگر همپوشی دارند(هلما واستریزنک، 2004).
2-2- معنویت :
معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی وخودشناسی می شود ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است ،ایمونز تلاش کرد معنویت را براساس تعریف گاردنر از هوش ،در چارچوب هوش مطرح نماید ومعتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد وسازگاری فرد را پیش بینی می کند وقابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند وبه اهدافشان دسترسی داشته باشد.گاردنر، ایمونز را مورد اتقاد قرار می دهد ومعتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند(مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی)از جنبه های عقلانی ،حل مسئله وپردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام، 2005). می توان علت مخلفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد(نازل ،2004).
معنویت دارای سه بعد است :
1- معنا: معنویت شامل جستجوی معنا وهدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیتی غایی ارتباط پیدا می کند ،معمولاً این امر موجب پاسخ به این سوال می شود که « چطور دیدگاه من در مورد وجودی مقدس یا وااقعیتی غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟ معنا ممکن است دربرگیرنده ی اصول اخلاقی وارزش های متعالی نیز شود ، بخصوص که چنین جنبه های زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودی مقدس یا واقعیت غایی است .
2- تعالی : این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره می کند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم می سازد وشامل ارتباط با وجودی مقدی یا واقعیتی غایی می گردد.
3- عشق : عشق منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت می باشد ، بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به واقعیتی غایی یا وجودی مقدس برانگیخته شده باشد. بسیاری از آموزگاران معنوی همچون دالایی لاما، عشق را به مثابه ی جوهره ی معنویت می دانند ومعنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق ، شفقت ،صبر ،تحمل ،بخشایش،رضایت خاطر ،احساس مسئولیت وحس سازگاری که شادمانی را برای خود ودیگران به ارمغان می آورد ،مرتبط می دانند.از نظر هارتز ،اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه منعکس کننده ی این موضوع است که دو بعد دیگر معنویت (معنا وتعالی ) را، تاچه اندازه جدی می گیریم ،منظور از عشق صرفا یک احساس نیست، عشق می تواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود و دیگران در پی داشته باشد(هارتز،ترجمه ی کامگار وجعفری،1387)
از دیدگاه غباری بناب وهمکاران ، معنویت عبارت است از :ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ وخم های زندگی وتنظیم زندگی شخصی برمبنای ارتباط با وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته وجهت دار الوهی .این بعد وجودی انسان فطری وذاتی است و با توجه به رشد وبالندگی انسان ودر نتیجه انجام تمرینات ومناسک دینی متحول شده وارتقا می یابد(غباری بناب وهمکاران ،1387).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 45 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
هوش معنوی
نظریه هوش معنوی پس از آنکه برای اولین بار درسال 1997 توسط دو نویسنده زوهار و مارشال معرفی شد، درسال 2000 کتابی را با همین عنوان منتشر کرده و آن را عامل یکپارچگی و به تمامیت رسیدن و کامل شدن دانسته اند.
دراین کتاب درمورد شواهد علمی نیز بحث شده است نظیر پژوهش های پرسینگر[1] روانشناس اعصاب و راماچاندران متخصص مغز و اعصاب در دهه 1990 در دانشگاه کالیفرنیا که منجر به شناسایی یک نقطه درمغز انسان شد که به نام نقطه خدا[2] نامگذاری شد. این منطقه دریکی از اتصالات عصبی درلوب تمپورال مغز واقع شده است. درطول اسکن با توپوگرافی انتشار پوزیترون، این مناطق عصبی هرزمان که موضوعات تحقیقی معنوی و روحانی با افراد مورد بحث قرار گرفته است روشن شده اند.
با اینکه وجود این نقطه درمغز دلیلی برای اثبات وجود خدا نمی دهد، ولیکن نمایانگر آن است که مغز برای پاسخ به پرسش های نهایی و غایی برنامه ریزی شده است(پارسا،1389).
هوش معنوی، مشاور و راهنمای رسیدن به درک درستی از ابعاد دیگر است و تمایل ما برای یافتن معنا و ارتباط با بی نهایت است.
هوش معنوی به ما کمک می کند تا اصول درست و حقیقی را که در ناخودآگاه ما وجود دارند را هضم و درک نموده و بخشی از آگاهی مان نماییم که می تواند مانند یک قطب نما برایمان عمل کند. برای این منظور قطب نما تصویر بسیار خوبی است، زیرا که همیشه به نقاط شمال اشاره دارد که دلالت به سمت بالا دارد.
همگام با رویای نوری که از درون دستهایمان دور می شود به دنیا می آیندو کل زندگیشان را جهت بازگشت به آن هاله نور یا آن منبع پرانرژی حیات و آفرینش و غوطه ور شدن درپاکی و بیکران آن و غرق شدن دراصالت خویش صرف و وقف می نمایند.
همان نوری که از آن می آییم و درآن جسم مان شروع به شکل گیری می کند و شروع به شناختن دستها و پاها و صورت و سایر اعضای بدنمان و تشخیص آنها می کنید و با تکامل جسمی جهت ورود به این دنیای فانی به ناگه با خروج از رحم مادر برای اولین بار چشمان فیزیکی خود را باز می کنید و همه چی را از جنس گوشت و خون و اجسام لمس شدنی می بیند و مادر پدری را که ما را احاطه کرده اند و آرام آرام با صبر و عشق و حمایت خود به ما فیزیک رامی آموزند تا مقدمات راه عبور از این آزمایش را فراگیریم. آنچه دراین محیط می آموزید آن است که همه ما از خدا هستیم و مخلوق و معبود اوییم ولی بسیار هستیم و برروی زمین پراکنده شدیم و هرکدام مان منحصر به فرد و ویژه هستیم همچو نمایی از خالق خود، و با قوانین جاری در طبیعت آشنا می شویم و همچنین قوانین و عرف مرسوم درجوامع انسانی و اینکه برای سرپا نگه داشتن خود اصول اولیه ای وجود دارد همچو نیازهای جسمانی نفس کشیدن، خوردن، خوابیدن، دفع کردن و معاشرت کردن و آنچه محسوس است آن است که تصویر آن نور از پس زمینه وجودمان پاک نخواهد شد و فطرتمان ما را به سوی آفریدگارمان و آن یکتا و نور مطلق که همه چیز از او نسبیت می یابد و آن هستی و نیستی ازلی که همه هیچ است هدایت می کند، چه بدانید و چه ندانید و چه خواب باشید.
باتوجه به سیر تکاملی بشر از خلقتش تاکنون و شکل گیری تمدن ها و پیشرفت حاصله درعلوم و فنون، آدمی توانسته تا حدودی جایگاه خود را روی زمین بیابد و مکانی جهت آسایش خود فراهم نماید و برای این منظور مقررات و قوانینی را برای خود وضع نموده است تا حدود و مرزهای جسمی و فیزیکی رعایت شود و همگان با هم برروی زمین به خیر و خوشی و سلامت روزگار بگذرانند تا از کثرت در وحدت به وحدت درکثرت برسند و کمال را تجربه نمایند.
حال انسانی را درنظر بگیرید که برای جسم و ذهن خود تدارکاتی را آماده و مهیا کرده است لیک گمگشته و خسته و فرسوده به نظر می رسد و روند زندگی او شکل دیگری پیدا کرده و دربسیاری از جوامع تغییراتی را درسلیقه و فرهنگ و آداب و رسوم شان شاهد هستیم که جویندگی انسان را درجهت یافتن و رسیدن به بهترین مسیر و زندگی و درحقیقت آرامش را نشان می دهد.
این سرگشتگی پاسخی ندارد جز توجه به روح، آگاه شدن به آن و نیازهای این بعد وجود و آوردن آن به لحظه لحظه زندگی است.
در این راستا درسال 1997 دو نویسنده زوهار و مارشال یک بعد جدید از هوش انسانی را معرفی کردند به نام هوش معنوی که طبق نظر آنان هوش نهایی است و برای حل مسایل مفهومی و ارزشی استفاده می شود که به شرح آن خواهیم پرداخت(پارسا، 1389)
2-2-1- تاریخچه هوش معنوی
بعد از معرفی هوش های چندگانه توسط گاردنر مفهوم هوش معنوی پدیدار گشت. گارنر درسال 1983 درکتاب معروف خود تحت عنوان چارچوب های مغز تئوری هوش های چندگانه را مطرح نمود بعد از آن هوش عاطفی که دراصل توسط پاین[3](1985) معرفی گشت به وسیله سالری و مایر[4] درسال 1990 به عنوان یک نوع هوش اجتماعی درمقاله ای تحت عنوان هوش عاطفی مطرح گردید، به دنبال آن گلمن[5] مفهوم هوش عاطفی را وارد دنیای تجارت نمود و کتابی را با عنوان هوش عاطفی تحریر کرد.
درهمان زمان واژه هوش معنوی نیز عنوان گشت. درسال 1985 یکی از کتب از واژه هوش معنوی استفاده نمود. نویسنده درآن عنوان کرد: با اشاره به نور هوش معنوی که عیسی مسیح نشان داده بود. مسیح گفت که من نور جهان هستم با وجود این منبع صرفا مربوط به کتاب مقدس و به شیوه های رفتاری دیگر اشاره ندارد. بنابراین در رابطه با ابداع واژه هوش معنوی و کاربرد آن درحوزه اجتماعی هنوز ادعایی وجود ندارد.
سیسک و تورنس (2001) ریشه هوش معنوی را نوشته های باستان و عرفان شرق می داند. آنها به تأثیر صوفی ها اسلام، بودا و تائونیسم اشاره کرده اند(کراین[6]2008).
[1] Persingell
[2] God-spot
[3] Payen
[4] Sualari & Mayer
[5] Goalman
[6] Kerayn
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 100 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
از هوش تعریف واحدی به دست نیامده و صاحب نظران مختلف آن را به گونه های متفاوتی تعریف کرده اند. نمی توان تعریف مشخصی از هوش به دست آورد که مورد توافق همه روانشناسان وابسته به رویکردهای مختلف باشد. با این حال عناصری از هوش وجود دارند که مورد توافق غالب پژوهشگران است. گیج و برلاینر[1] (1992) این عناصر را در سه دسته تقسیم کرده ا ند؛
- توانایی پرداختن به امور انتزاعی: منظور این است که افراد با هوش بیشتر با امور انتزاعی (اندیشه ها، نمادها، روابط، مفاهیم، اصول) سروکار دارند تا امور عینی (ابزارهای مکانیکی، فعالیتهای احساسی).
- توانایی حل کردن مسائل:یعنی توانایی پرداختن به موقعیت های جدید، نه فقط دادن پاسخهای از قبل آموخته شده به موقعیت های آشنا.
- توانایی یادگیری: به ویژه توانایی یادگیری انتزاعیات، از جمله انتزاعیات موجود در کلمات و سایر نمادها و نیز توانایی استفاده از آنها(به نقل از سیف، 1387).
روانشناسان مختلف تعاریف گوناگونی از هوش ارائه کرده اند و همینطور هوش را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند. از جمله اینکه؛ نظریه هوش سه بخشی استرنبرگ یکی از معروف ترین رویکردها درباره هوش است. طبق این نظریه هوش دارای سه چهره است؛ هوش تحلیلی، هوش آفریننده و هوش عملی. منظور از هوش تحلیلی، توانایی انسان در برخورد موثر با مسائل است. هوش آفریننده، تولید اندیشه های نو، پیشنهاد دادن روش های نو، برخورد متفاوت با مسائل و ترکیب اطلاعات به راههای جدید است و هوش عملی، توانایی پرداختن به مسائل و مشکلات زندگی روزانه است. هوارد گاردنر[2] نیز یکی از نظریه پردازان هوش چندگانه، نظریه ای وضع کرده شامل هشت نوع هوش متفاوت به نام های؛ هوش زبانی (کلامی)، هوش موسیقیایی، هوش منطقی – ریاضی، هوش فضایی، هوش بدنی – جنبشی، هوش طبیعت گرایانه، هوش میان فردی و هوش درون فردی. در نظریه گاردنر هوش به صورت توانایی حل مسئله یا ساختن چیزی با ارزش تعریف شده است و افراد از لحاظ هوش های مختلف با هم متفاوتاند(کروکشانک[3]، جنکینس[4] و متکالف[5]، 2006). وولفولک[6] (2005) اشاره کرده است نظریه ی گاردنر تنها به این هشت نوع منحصر نمی شود گاردنر هوش روحانی یا معنوی را نیز مطرح کرده و آن را به عنوان توانایی اندیشیدن درباره پرسش های بزرگ مربوط به معنای زندگی تعریف کرده است.
هم گاردنر و هم استنربرگ معتقدند هوش در فرهنگ های مختلف به صورت های متفاوت ظاهر میشود.در جوامع غربی هوش بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات است. در حالی که در جوامع شرقی مؤلفه های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل[7](یکپارچه) در بر می گیرد (سیف، 1387). در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. توانایی شناخت مسأله، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روش های کارآمد حل مسائل از ویژگی های افراد باهوش است(وولفولک،2005).
معنویت[8] یکی از نیازهای درونی انسان بوده و برخی صاحب نظران آن را متضمن بالاترین سطح زمینههای رشد شناختی اخلاقی و تلاش همواره ی آدمی برای معنا بخشیدن به زندگی و پاسخ به چراهای زندگی می دانند. همین امر باعث شده است که سازمان بهداشت جهانی نیز در تعریف ابعاد وجودی انسان علاوه بر ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی به بعد معنوی نیز اشاره کند و بعد چهارم یعنی بعد معنوی را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح کند (یعقوبی، 1388). معنویت به عنوان انرژی، معنا، هدف و آگاهی در زندگی است. جست وجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی است. درک عمیق و ژرف ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود، و نظام باورهای شخصی است (زارعی متین و همکاران، 1390).
معنویت به معنای نقش زندگی یا روشی برای بودن و تجربه کردن است که با آگاهی یافتن از یک بعد غیر مادی به وجود می آید و ارزش های قابل تشخیص، آن را معین می سازد (الکینز و همکاران[9]، 2004). معنویت حاصل یک احساس بی نظیر در هماهنگی با یک هدف الهی و منحصر به فرد است آنچه برای انسان لازم است تحول در آگاهی در مورد خویشتن است. هرچه خواسته انسان متعالی تر باشد، تلاش بیشتری برای دستیابی به آن خواهد کرد (ویندایر، 1386) .معنویت حس والایی است که شور و شوق و گرایش انسان را برای عدالت خواهی و انصاف افزایش می دهد و همنوایی و پیوستگی با خود و جهان آفرینش را پدید می آورد (تسی[10]، 2003).
لازم به ذکر است، ایمونز[11] تلاش کرد معنویت را براساس تعریف گاردنر از هوش، درچارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقداست معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاًسلامتی بیشتر) را پیش بینی می کند و قابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار میدهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند (مثل تجربه تقدسی یا حالات متعالی) از جنبههای عقلانی، حل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام[12]، 2005).
وقتی روان شناسان روش ها و ابزاری را برای اندازه گیری هوش ساختند، تعریف ارسطو از انسان هم چون حیوانی اندیشه ورز، مشغله ای فکری درباره هوش شناختی پدید آورد. به دنبال آن ابزارهای سنجش، موسوم به آزمون های هوش برای اندازه گیری توانائی های ذهنی افراد ساخته شد و تلاش شد تا رابطه ی هوش با مواردی همچون پیشرفت تحصیلی و موفقیت در زندگی حرفه ای و شخصی کشف شود. در آغاز انتظار می رفت که بهره ی هوشی، پیش گویی قوی در زمینه موفقیت در مشاغل و پیشرفت تحصیلی باشد، اما در حقیقت بهره هوشی در زمینه پیش گویی های یاد شده چندان موفق نبود و این گونه برداشت شد که به ظاهر بهره هوشی برای وارد شدن به چنین زمینه هایی با حداقل استانداردها در ارتباط است و مشخص شد که وقتی افراد به موفقیت در پیشرفت تحصیلی و زندگی نزدیک می شوند، فرایندهایی پیچیده را سپری می کنند. به دنبال مشخص شدن آثار بهره هوشی بر جنبههای احتمالی و نه الزامی در موفقیت های فرد در عرصه های گوناگون زندگی، نگرش هایی مطرح شد که اساساً با دیدگاه های روان سنجان و طراحان انواع آزمون های هوش متفاوت بود از جمله ی این نگرشها، نگرشهای هوش هیجانی، هوش های چندگانه و هوش معنوی است.در دهه ی 1980، شکافهایی در تجزیه و تحلیل ماهیت هوش پدیدار شد. برای نمونه، استرنبرگ تلاش کرد توجه پژوهشگران توانائی های ذهنی را بیشتر به جنبه های خلاق و عملی هوش جلب کند. در میانه ی سال 1990، گلمن[13] به پژوهش درباره ی هوش هیجانی، و بهره ی هیجانی پرداخت و خاطر نشان کرد که بهره هیجانی، نیازی بنیادی برای به کار گیری بهره ی هوشی است. توجه به هیجان ها و کاربرد مناسب آن ها در روابط انسانی، درک احوال خود و دیگران، خویشتن داری و تسلط بر خواسته های آنی، همدلی با دیگران و استفاده ی مثبت از هیجان ها در اندیشه و شناخت موضوع هوش هیجانی است (مایر و سالووی[14]، سالووی، 1997؛ به نقل از ضیغمی، 1389).
در واپسین سال های سده بیست، شواهد روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی و علوم شناختی نشان داد که هوش سومی هم وجود دارد که از آن به نام هوش معنوی یاد می شود. اصطلاح هوش معنوی را برای اولین بار زهر و مارشال، زوجی دانش پژوه و استادان دانشگاه آکسفورد با در هم آمیزی روان شناسی، فیزیک، فلسفه و مذهب ساختند که حاصل مجموعه مطالعاتی است که توسط علوم روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی، و علوم شناختی فراهم آمده است. هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می کند، در حالی که معنویت با جستجو و تجربه عناصر مختلف به معنای هوشیاری لوح یافته و تعالی در ارتباط است. هوش معنوی مستلزم توانائی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثربخش و تولید محصولات و پیامدهای باارزش استفاده می کند (ایمونز، 2000).
هوش معنوی برای افرادی که می خواهند سؤالات زیر را در زندگی کشف نمایند مهم است:چرا ما اینجا هستیم؟ و ارتباط ما با دیگران ، اجتماع و جهان چیست؟ (سلمان [15]،2005). با ظهور این پارادایم جدید، چالش هایی در برابر تعریف و تشریح هوش معنوی بوجود آمد؛ هوش معنوی چیست ؟ کارکردهایش چه چیزهایی هستند؟ و اینکه آیا قابل یادگیری و بهبود است؟ این مسایل هنگامی توجه زیادی بر می انگیزاند که بخواهیم بدانیم چرا از هوش معنوی استفاده می شود ؟ و آیا استفاده از آن سود خاصی برای استفاده کنندگان دارد ؟ نویسندگان همه این مباحث را بیان نکرده اند و فقط برخی از دیدگاه ها را در قالب هوش معنوی ارائه کرده اند. چندین چالش در تعاریف پیشنهادی متفاوت و چند گانه نویسندگان هوش معنوی وجود دارد.
امونز[16]، لوین و زهر و مارشال[17] ( 2000)، نوبل و ولمن[18]( 2001 )، سیسک و تورنس[19] (2001 )، مک هاوک[20] (2002 )، والش و وگان[21] (2002 )، نازل[22] (2004 )، چالز مارک[23] (2004 )، اسکالر[24] ( 2005)، سانتوس[25] (2006 )، آمرام ( 2005/ 2007)، سیندی[26] (2004/2008)، سینگ [27] ( 2008)، سیسک (2008) به ارائه تعاریفی از هوش معنوی پرداخته اند که در این قسمت به برخی از آنها اشاره می شود. بر اساس میزان هوش معنوی انسان قادر است به کارها و فعالیت هایش معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردش آگاه شود و دریابد که کدام یک از اعمالش از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازد (یانگ[28]، 2007). در جدول زیر تعاریف دیگر هوش معنوی ارائه شده است.
[1]. Gage&Berliner
[2]. Howard Gardner
[3]. Cruickshank
[4]. Jenkins
[5]. Mercalf
[6]. Woolfolk
[7]. Integrative relation
[8]. Spirituality
[9]. Elkins
[10]. Tacy
[11]. Emmons
[12]. Amram
Golman.2
[14]. Mayer & Salowy
Selman.2
[16].Emmons
[17] .Levin & Volman
[18] . Noble & Volman
Siske&Torence.6
Mach Hauck.1
[21]. Walsh & Vaughan
[22] . Nazel
Chalese Mark.4
Scaler.5
Santos.6
Cindy.7
Sing.8
Yang.9