دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 66 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
دختران فراری
آشنایی با پدیده دختران فراری
دختران فراری به دخترانی گفته میشود که به دلایل مختلفی از خانه فرار میکنند و به جامعه و محیط هایی چون خیابان، پارک، باندها و ... روی می آورند. گفتنی است در آمریکا و کشورهای اروپایی دخترانی که به هر دلیلی از خانههای خود فرار میکنند، به طور اتوماتیک تحت حمایت بنیادهای حمایتی دولتی و نیکوکاری در می آیند و به مکان هایی امن زیر نظر روانکاوان متخصصان حمایت از زنان منتقل میشوند. اما در ایران به خاطر جرم بودن اصل قضیه دخترانی که جایی برای پناه بردن ندارند اکثراً به غریبه ها متوسل میشوند که در اکثر این موارد، مورد تجاوزات پی در پی قرار میگیرند و نهایتاً جذب باندهای فساد میشوند و با این شرایط در صورت دستگیری این دختران در بعضی موارد به زندان افتاده و در مواردی توسط مقامات قضایی به خانوادههایی که فراری شده اند، بازگردانده میشوند. در کشوری مثل ایران که درصد جرایم ارتکابی توسط دختران کمتر از پسران است این کم بودن را باید ناشی از این بدانیم که زنانی که تمایل به طغیان و انجام اعمال ضداجتماعی دارند، این میل را با فحشا تسکین می دهند و نیازی به ارتکاب جرایم دیگر ندارند. ضمناً زنان در مقابل فشارهای روحی اکثراً یا دست به خودکشی می زنند یا از محیط فرار می کنند (ریحانی، 1388).
2-3- شرایط عمومی دختران فراری
2-3-1- از نظر فردی: اکثر دختران فراری اختلال منش دارند، افرادی ضعیف الاراده، حساس و زودرنجند، عقب ماندگی درسی دارند، برای امور غیردرسی ارزش بیشتری قائل اند، برخی از آنها عقب ماندگی ذهنی دارند، شخصیتی تلقین پذیر داشته و یا به انحرافات و اختلالات و بیماری های روانی از جمله صرع، اسکیزوفرنی پارانویا مبتلا هستند و به علت عدم تکوین شخصیت، ثبات اجتماعی ندارند. اگر چه افراد باهوش هم در بین آنها اندک نیست و حتی بینشان نوابغ هم دیده می شود. برخی از اینان که البته بیشترشان نوجوانند دچار رنج عصبی هستند، بی خوابی دارند، احساس گناه آنان را آزار می دهد، دسته ای از این اطفال و نوجوانان از لحاظ وضع جسمی و روانی سالم هستند. ممکن است تحت تأثیر محیط خانوادگی و محیط تحصیلی برای تفریح و خوش گذرانی و یا تقلید از فیلم ها و ماجراجویی اقدام به فرار کنند.
2-3-2- از نظر خانوادگی: به علت نفاق، ناسازگاری، اعتیاد پدر و مادر، تشنج در محیط خانوادگی، طرد و تحقیر، کمبود محبت، از هم گسیختگی خانواده «طلاق، جدایی، فوت» و عدم مراقبت و بی توجهی والدین و سرپرستان نسبت به امور تحصیلی به ویژه در خانواده های پرجمعیت، ترس از تنبیه در صورت عدم موفقیت در تحصیل، اقدام به فرار از منزل و ترک تحصیل می کنند. اطفال نازپرورده که دائم تحت مراقبت، نظارت شدید قرار دارند برای کسب آزادی و استقلال از خانه فرار می کنند.
2-3-3- از نظر اجتماعی: اغلب در منطقه و محیطی زندگی کرده اند که مناسب برای داشتن حیات شرافتمندانه نبوده است. در محیط اجتماعیشان رفتار ضد اجتماعی، آلودگی، اعتیاد وجود داشته است. با تیپ بی بندوبار و پرخاشگر مواجه بوده اند. بدآموزی در زندگیشان بسیار بوده است، مشکل اخلاقی داشته اند. منطقه زندگیشان منطقه شکست، خواری ها، سرافکندگی ها بوده و این خود زمینه را برای محدود ساختن فرد و حوزه معاشرتی او فراهم کرده است.
کاتر[1] (2008) در مقاله ای تحت عنوان «شناخت فرار نوجوانان و پیشگیری آن» علل فرار از منزل را به شرح زیر می داند:
1) اجتناب از عواقب و نتایج ناخوشایند رفتار یا اعمالی که فرد انتظار دارد، در آینده با آن مواجه شود. مثل تهدید به تنبیه و یا تنبیه والدین در مقابل شکست تحصیلی فرزند.
2) فرار از دام مواجهه با تجربه های مستمر و پیشرونده نامطلوب سخت در زندگی مثل آزار جسمی و جنسی در منزل.
3) پیشگیری از ترک فعالیت ها، ارتباطات یا دوستی هایی که برای فرد مهم و با ارزش به نظر می رسند مثل جلوگیری والدین از معاشرت نوجوانان با دوستانش بدون جایگزینی و با تحکم.
4) به منظور بودن با افرادی که به رغم ایشان حمایتگر، مشوق و فعال هستند، مثل زندگی با همسالان.
5) برای بودن با افراد یا مکان هایی که آنها را از مشکلات دیگر زندگیشان دور می سازد.
6) تغییر یا توقف آنچه که در حال انجام است یا قرار است انجام گیرد مثل ازدواج نامناسب توأم با تهدید والدین. همچنین مشکلاتی که خطر بروز فرار کودکان و نوجوانان را افزایش می دهد عبارتند از:
1) کودک آزاری یا غفلت نسبت به کودک.
2) استفاده از الکل یا مواد مخدر.
3) طلاق یا جدایی که مواجهه با آن بدرستی انجام نشده است.
4) رفتار متضاد والدین که با تخیلات نامناسب نوجوان ترکیب شده باشد.
5) آمیزش با یک گروه همسالان ضد اجتماع
6) مرگ یکی از اعضای خانواده که مواجهه با آن به درستی انجام نشده باشد (استین و همکاران[2]، 2011).
2-4- اقسام فرار
پژوهشگران انواع گوناگونی از این پدیده را مشخص کرده اند. گل پور (1386) در کتاب خود از پژوهشی انجام گرفته در بلژیک خبر می دهد که برای 600 فراری سه نوع فرار را در نظر گرفته است:
1- فرار عکس العملی: نشانگر اختلال و چگونگی ارتباط بین جوان و محیط است، در این حالت از فرار به عنوان روشی برای پیدا کردن و هشدار دادن استفاده می شود. به عنوان مثال وقتی نوجوان در خانواده به فراموشی سپرده می شود و والدین غرق در فعالیت های روزمره خود هستند دست به این اقدام می زند تا مورد توجه قرار گیرد.
2- فرار برای راحت زندگی کردن: گاهی جوانان و نوجوانان چون خانواده را مانع انجام برخی فعالیت های خود می دانند و می خواهند، آنگونه که دوست دارند زندگی کنند و به قول خودشان خوش باشند، از خانه فرار می کنند تا به گونه ای دیگر آزادتر زندگی کنند.
3- فرار به خاطر آینده سازی: در این حالت جوان یا نوجوان به دنبال شکل گیری زندگی و ساختن زندگی به گونه ای است که خود می خواهد، در این وضعیت مشکلات بزهکاری به ندرت دیده می شود.
همچنین جعفری در مقاله خود که با عنوان «فرار دختران از خانه» منتشر شده است، با اشاره به بررسی انجام گرفته توسط مرکز امور مشارکت زنان در خصوص «فرار از منزل» دو نوع فرار کوتاه و بلند مدت را مطرح می کند؛ در فرار کوتاه مدت: افراد بعد از مدتی به لحاظ پشیمانی از رسیدن به آرزوها و اهداف خود و یا مهیا نشدن شرایط و امکانات مود نیاز نزد خانواده بر می گردند ولی در فرار دراز مدت؛ که معمولاً در نتیجه درگیری های شدید و تنفر بیش از اندازه از خانواده به وقوع پیوسته، امکان بازگشت فرد فراری بسیار کم است (حیدری و همکاران، 1386).
2-5- علل فرار
2-5-1- فقدان یکی یا هر دو والدین: فقدان والدین هم برای فرد و هم برای اجتماع عواقب وخیمی را به دنبال دارد. اکثر محققین آن را یکی از مهمترین علل ولگردی، عقب ماندگی درسی تمایل به بزهکاری ذکر کرده اند. یکی از روانشناسان آلمانی در تحقیقی نشان داد که 40 درصد کودکانی که در مدرسه مردود شده اند اطفال محروم از پدر و 30 درصد بی مادر بوده اند. تحقیق دیگری در آلمان نشان می دهد که از میان 2704 تبهکار نوجوان بیش از 43 درصد از داشتن یکی از والدین محروم بوده اند. تحقیقات انجام شده در آمریکا نیز این موضوع را مورد تأیید قرار داده است. در تحقیقی که در مورد دخترانی که در دارالتأدیب نگهداری می شوند انجام شده نشان داده است که 70 درصد آنان از یک طرف یا دو طرف یعنی هم از مادر و هم از پدر محروم بوده اند.
[1] -Kutter
[2]- Stein & et al
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 63 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
جهت گیری مذهبی
مفهوم و نظریه های مذهب
ریشه و بنیاد کلمۀ «دین» در فارسی، آریایی است. سامی ها این کلمه را با واژه های «دنو» و «دنیو» (به معنی قانون- حق- قضا و حکم) بکار می برند. عبری ها و آرامی ها نیز واژه دین و دنیا را به مفهوم فوق به کار می برند. در عربی نیز به معنای آیین و شریعت بکار می رود و عبارت از یک وضع و تأسیس الهی است که مردم عاقل را به رستگاری هدایت می کند و شامل عمل و حقیقت هر دو است. در زبان های مشتق از لاتین، مفهوم دین مشتق از مصدر لاتینی ولی گاره است که به معنای به یکدیگر پیوستنی و پیوند مجدد خود با خدا می باشد. در فرهنگ دهخدا، دین معادل کیش، طریقت و مقابل کفر آورده شده است. همچنین در فرهنگ آکسفورد چند تعبیر برای دین ذکر شده است از جمله:
1- اعتقاد به وجود خدا یا خدایانی که بر عالم تسلط دارند و طبیعت روحانی را به انسان عنایت می کنند که بعد از مرگ جسمانی در وجودش جریان دارد.
2- بخشی از نظام اعتقادی و عبادی که بر اساس ایمان فرد استوار است مانند مسلمان، مسیحی، زرتشتی، بودایی و ...
3- کنترل کننده نفوذ در زندگی شخصی (سامانی و لطیفیان، 1387).
2-20-1- مذهب از نظر جامعه شناسان: دین عبارت است از مجموعه ای از عقاید موروثی و مورد قبول در مورد روابط انسان با مبدأ وجود (مانند مفاهیمی چون؛ روح، خدا، زندگی، مرگ، دنیای پس از مرگ، بهشت و دوزخ) می باشد.
2-20-2- مذهب از نظر روانشناسان: با پذیرفتن این که مذهب یک موضوع مهم در زندگی افراد است، می توان گفت که واژه ها، نفوذ باورها، تلاش ها، رفتارها و ویژگی های ارزش درونی افراد مذهبی در حوزه زندگی آنها باید جزئی از تحلیل روان شناختی باشد. به گفتۀ گورساچ[1] (1998) آگاهی دربارۀ مذهب به اندازۀ سایر ضمایم پایگاه اطلاعاتی روان شناختی، ارزشمند است. و نیازی نیست که اهمیت مذهبی در زندگی افراد نشان داده شود. روانشناسی یک عدم است و هر موضوعی را که در محدودۀ کلی آن قرار دارد می توان بطور منطقی مورد بررسی قرار داد.
مفهوم مذهب سال ها موضوع مورد علاقۀ روانشناسان بوده است. روانشناسان مشهوری از قبیل؛ فروید، یانگ، آبراهام مازلو، آلپورت در تلاش برای درک ارتباط مذهب با شخصیت و سلامت روان، نظریاتی را در رابطه با مذهب مطرح نموده اند که در زیر به برخی از این نظریات اشاره می شود.
2-20-3- نظریه روان تحلیل گری[2]
زیگموند فروید برای مذهب اساس متعددی را (از قبیل روان آزردگی جمعی، خطای ادراکی[3]، توهم[4]، روان آزردگی-وسواسی جهانی بشریت[5]) بکار برده است. وی در کتاب «آینده یک توهم» مسئله دین را مورد بررسی قرار داد و ضمن تمایز بین مذهب و اخلاق متعهد است، حتی اگر انسان به خدا اعتقاد نداشته باشد، می توان خوب و بد را بشناسد. طبق نظریه فروید، چون انسان ها برای مهار طبیعت و نظم بخشیدن به ارتباطات بشری به تمدن وابسته بوده اند بهای گزافی را برای دستیابی به تمدن پرداخته اند. وی که روان آزردگی را به عنوان بهایی برای دستیابی به تمدن ارزیابی نموده معتقد است برای مقابله با روان آزردگی ها مذهب شکل گرفته است. همچنین فروید مطرح می کند که انسان ها، در گذشته در مقابل نیروهای طبیعت بی دفاع بودند و نیاز به چیزهایی (همانند مذهب) برای محافظت خود داشتند. بنابراین او نتیجه گرفت که مذهب از ناتوانی انسان نشأت گرفته است. در نتیجه، به نظر فروید منشأ دین ناتوانی انسان در مقابله با نیروهای طبیعت در بیرون از خود و نیروهای غریزی درون خود است.
دین در مراحل اولیۀ تکامل انسان بوجود می آمد، یعنی هنگامی که بشر هنوز قادر به استفاده از خرد خود در مقابله با این نیروهای درونی و بیرونی نبود و می بایست یا این نیروها را سرکوب کند و یا به کمک نیروهای مؤثر دیگر، آنها را مهار کند. بدین طریق، بجای مقابلۀ عقلانی با آنها، از روش های مقابلۀ انفعالی و نیروهای هیجانی کمک گرفت. وظیفه این نیروها سرکوبی و به اختیار در آوردن نیروهایی است که بشر، قدرت مقابله منطقی و عقلانی با آنها را ندارد.
همچنین فروید بین مذهب و وسواس تقارن می دید و اعتقاد داشت آموزش های مذهبی مسئول بسیاری از بدبختی های روان آزرده وار است. برای فروید مذهب نشان دهندۀ بیماری است چون دستورات مذهبی و نفوذ اولیه مذهب باعث می شود ما به انگیخته های معینی وا پس روی کنیم. بنابراین، طبق نظریه فروید باور مذهبی و اعتقاد به خدا نه تنها غیر ضروری بلکه قطعاً غیر مفید است.
2-20-4- نظریۀ نو روان تحلیل گری
به اعتقاد یانگ دین به میزان قابل ملاحظه ای جنبۀ روان شناختی دارد و به همین علت نگرش پدیدار شناسانه به دین داشته و آن را از نقطۀ نظر تجربی مورد بررسی قرار می دهد. وی در کتاب خود تحت عنوان «روانشناسی و دین»، تأکید می ورزد که مبدأ و مبنای تحقیق وی اصول یک مسلک و دین خاص نیست، بلکه روانشناسی انسان دینی، یعنی انسانی است که بعضی عوامل را که در او و حالت عمومی او نفوذ می کند را دقیقاً مورد مراقبت و توجه قرار دهد. یانگ دین را یکی از قدیمی ترین و عمده ترین تظاهرات روح انسانی دانسته و اعتقاد داشت هرگونه روانشناسی که سر و کارش با ساختمان روانی شخصیت انسان باشد، لااقل نمی تواند این حقیقت را نادیده بگیرد که دین تنها یک پدیدۀ تاریخی و اجتماعی نیست، بلکه برای بسیاری از افراد بشر حکم یک مسئلۀ مهم شخصی را دارد. ادعا روانشناس یانگ این است که، آرکه تایپ ها[6]، یا مفاهیم کهن بصورت جهانی در فرهنگ ها و دوره های تاریخی رخ می دهد. آرکه تایپ ها، موضوعاتی هستند که بوسیلۀ تکرار شدن در زندگی نسل هایی که به دنبال هم آمده اند، در روان ما تثبیت شده اند و روشی برای تفسیر رویاها، هنر، اسطوره و دین فراهم می کنند. به نظر یانگ دین حالت خاص روح انسان است و از ضمیر ناهشیار انسان نشأت می گیرد. وی معتقد است که انسان می تواند آن قدرت برتر را که به صورت ناهشیار بر او حکم فرماست، به طرز هشیار بپذیرد. به عقیدۀ یانگ، کسی که تجربۀ دینی به او دست داده است صاحب گوهر گرانبهایی است. یعنی صاحب چیزی است که به زندگی معنا می بخشد، سرچشمۀ زندگی و زیبایی است و به جهان بشریت شکوه تازه ای می دهد. چنین تجربه ای اعتبار دارد و چنین کسی دارای آرامش و ایمان است. از دیدگاه یانگ میان روانشناسی تحلیلی و معنویت گرایی ارتباط وجود دارد. و آنها شبیه دو دریچه مختلف هستند. به نظر یانگ، انسان به منظور مواجهه با ناهشیاری به نگرش مذهبی نیاز دارد.
او به تخیلات آن در قالب رویا، اسطوره و مذهب علاقه داشت. او معتقد بود که خدا را از طریق درون و روان خود تجربه کرده است. و انسان ها برای یافتن قوانین الهی می بایست به درون خویش مراجعه کنند. یانگ روش جدیدی برای نگاه به مذهب یعنی روش تجربه کردن را ارائه کرد. از نظر یانگ تمامی بیمارانش در نیمه دوم زندگی خود واقعاً نمی توانند بهبود یابند، مگر آنکه یک نگرش مذهبی به هم زده باشند. مذهب به ما یک اسطوره جهانی ارائه می دهد و تکلیف، آن است که آن را شخصی ساخته و در خودمان محقق سازیم. نیازهای عمیق باعث افزایش شأن و مقام آدمی می شوند و ما بوسیلۀ بازگشت به خویشتنی به وسیله گفتگو درونی با خویشتنی می توانیم دربارۀ معنویت خویش آگاهی یابیم.
[1]- Gorsuch
[2]- Psychoanalysis
[3]- Illusion
[4]- Hallucinution
[5]- The Universal Obsessional Nevrosis of Humanity
[6]- Archetypes
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 64 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
شخصیت و عملکرد تحصیلی
نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت
پژوهشگران معاصر شخصیت از هر دو نظریه ابراز نارضایتی کرده اند و معتقدند که نظریه آیزنک بسیار ساده است و ابعاد بسیار کمی دارد (برون گرایی، درون گرایی، روان رنجورخویی، پایداری هیجانی و روان پریش خویی، کنترل تکانه)، در حالی که نظریه کتل بسیار پیچیده است و عوامل بسیاری را دارد (16 عامل).
از بین نظریههای مهم شخصیت میتوان به الگوی پنج عاملی کاستا و مک کری [1] (1992) اشاره کرد. این پنج عامل عبارتند از: روان رنجوری 2، برون گرایی 3، باز بودن به تجربه 4، توافق 5 و وجدانی بودن که هر یک از این عوامل در بروز رفتارهای خاص دارای اهمیت می باشند.
رابرت مک کری (1949) و پل کاستا (1942) که در مرکز پژوهشی پیری شناسی مؤسسات ملی سلامتی در بالتیمور، مریلند کار میکنند به برنامه تحقیق گسترده ای مبادرت کردند که پنج عامل اصلی را مشخص کرد و منجر به ایجاد پرسشنامه NEO گردید (مک کری و کاستا 1987؛ نقل از شولتز 1386) این 5 عامل عبارتند از روانرنجورخویی[2] (N)، برونگرایی[3] (E)، انعطاف پذیری[4] (O)، توافقپذیری[5] (A) و باوجدان بودن[6] (C). این عوامل از طریق انواع فنون ارزیابی، از جمله پرسشنامههای خودسنجی، آزمونهای عینی و گزارشهای مشاهده گران تأیید شدند. به نظر میرسد که چهار عامل از پنج عامل این نظریه مولفه ژنتیکی نیرومند و یک عامل (توافق پذیری) مولفه محیطی نیرومند دارد و بیشتر محیطی است تا ارثی (شولتز و شولتز؛به نقل از پروین 1386). هریک از پنج عامل بزرگ به شش زیرمقیاس تقسیم میشوند. مک کری و کوستا (1992) این پنج عامل را صفات و زیرمقیاسهای این عوامل را رویه[7] مینامند. منظور آنها از صفات، اشاره به آن دسته از متغیرهای شخصیتی است که عمیقتر و بنیادیتر هستند و در طول زمان ثبات زیادی از خود نشان میدهند. در مقابل رویهها همچنان که از نامشان مشخص است سطحیتر و تغییرپذیرتر از صفات هستند و ممکن است پایههای ژنتیکی و زیستی نداشته باشند. در واقع بروز و و فعال شدگی رویهها بیش از صفات وابسته به محیط است.
نظریه شخصیت آنها ریشه در آمار و تحلیل عاملی از یک سو و زبانشناسی از سوی دیگر دارد. مککری و کوستا معتقد بودند که برای هر صفت یا حالتی که انسان میتواند داشته باشد، لزوما یک لغت متناظر در زبان ساختهشدهاست (متیوز، دیاری و وایتمن[8] 2003). بنابراین آنها کلیه لغات موجود درباره صفات انسانی در فرهنگ انگلیسی را جمعآوری کردند و با تحلیل عاملی چند مرحلهای آنها، به 5 عامل بزرگ شخصیت دست یافتند (گروسی، 1380). در بین پژوهشگران این سؤال مطرح بوده که مک کری و کوستا نظریه ای درباره شخصیت ارائه نداده اند بلکه آنها فقط یک پرسشنامه ساخته اند (متیوز، دیاری و وایتمن 2003). در واقع نظریه آنها از ابزاری که ساخته اند بیرون آمده است، در حالی که معمولاً ابزار بر پایه نظریهها ساخته میشوند. جدای از این که این موضوع را قوت یا نقص برای کار آنها بدانیم، به هرحال این یک مورد استثنا و شاید بدیع در علم روانشناسی میتواند باشد (یخوابی 1389).
2-4- عوامل پنجگانه
2-4-1- عامل روان رنجورخویی (عصبیت یا شاخص هیجان)
کاستا و مک کری (1992)، بیان میکنند که یکی از ابعاد وسیع شخصیت، مقایسه سازگاری، ثبات عاطفی فرد، ناسازگاری و عصبیت یا روان نژندی است. داشتن احساسات منفی همچون ترس، غم، احساس گناه، برانگیختگی، خشم، احساس کلافگی دائمی و فراگیر مبنای مقیاس عصبیت (N) را تشکیل میدهند (گیلسپی[9] و مارتین[10]، 2006). این عامل شخصیتی به صورت منفی با سلامت هیجانی و روانی همبسته است (لاهتی[11] و همکاران، 2008). روان رنجور خویان زیر تأثیر سیستم عصبی خودکار قرار دارند. دیدشان در تاریکی کمتر از افراد بهنجار است. جسما و روحا ضعیف و ناقص هستند. از حیث هوش و تسلط بر نفس و ادراک حسی و تمرکز حواس و اراده و سعی ازمتوسط افراد بهنجار پایین ترند. تلقین پذیرند و در اندیشیدن و عمل کردن کندتر هستند (سیاسی، 1386). افرادی که نمرات بالا در این عامل داشته باشند، به احتمال زیادتری دارای باورهای غیرمنطقی هستند، از قدرت کمتری در کنترل تکانه برخوردارند و سازگاری کمتری با شرایط فشار روانی نشان میدهند. اما افراد با نمرات پایین، از نظر عاطفی باثباتند، معمولاً آرام و راحت هستند و در مقابل فشارهای زندگی از سازگاری بهتری برخوردارند (شاپوری 1387). رویههای روان رنجورخویی عبارتند از: اضطراب، کینهورزی خشمناک[12]، افسردگی، خودآگاهی، تکانشوری[13] و آسیبپذیری[14] (پروین 1386).
2-4-2- عامل برون گرایی
برون گرایی در برابر درون گرایی قرار میگیرد و به معنی آمادگی فرد برای ارتباط با جهان خارج است. این عامل با سلامت هیجانی رابطه مثبت دارد. بدین ترتیب افراد برونگرا با استرسهای روزمره راحتتر کنار میآیند و احتمالا به هنگام مشکل کمک بیشتری از اطرافیان خود دریافت میکنند. آنها همچنین تعداد بیشتری از رویدادهای مثبت را تجربه میکنند (مک کری و جان[15]، 1992؛ نقل از متیوز، دیاری و وایتمن 2003). این افراد خواهان هیجان و تحریک هستند و حضور در مهمانیها و اجتماعات را به تنهایی ترجیح میدهند. هیجان و تحریک را دوست دارند و بر آنندکه امیدوار به موقعیت و آینده باشند. بازاریابهای موفق کشورهای در حال توسعه و رشد یافته نمونه ای از افراد برون گرا هستند (مک الروی[16] و دود[17] 2007). مقیاسهای شاخص E، نشان دهندهی علاقه افراد به توسعهی صنعت و کار خود میباشد. رویههای برونگرایی به ترتیب عبارتند از صمیمیت[18]، جمع گرایی[19]، جرات مندی[20]، فعالیت، هیجان خواهی[21] و هیجانهای مثبت (مک الروی و دود 2007).
[1] -Costa & maccrae
[2] neuroticism
[3] extraversion
[4] openness to experience
[5] agreeabless
[6] conscientiousness
[7] -Facet
[8] - Mattews, Deary& Whiteman
[9] -Gillespie
[10] -Martin
[11] -Lahti
[12] -Angry hostility
[13] -Impulsiveness
[14] -vulnerability
[15] -John
[16] -Mcelroy
[17] -Dowd
[18] -Warmth
[19] -Gregariousness
[20] -Assertiveness
[21] -Excitement seeking
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 7 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 28 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
پیشینه نظری دست برتری
از همان آغاز شکل گیری تمدن، انسانها در به کارگیری ابزار از یک دست بیشتر از دست دیگر استفاده کرده اند و بنا به دلایل خاصی، دست راست در اغلب انسان ها دست مسلط بوده است. بعد از سال ها مطالعه بر روی عدم تقارن مغز، روان شناسان به کارکرد متفاوت نیمکره مغز پی برده اند. ساختار متفاوت مغز در افراد منجر به پردازش های هیجانی متفاوت و در نتیجه ی الگوی شخصیتی متفاوت می شود. ضایعه های نیمکره های راست و چپ تأثیرات متفاوتی به رفتار هیجانی دارند و تأثیر قابل توجهی بر عملکرد افراد می گذارد.(به نقل از علی پور ، صادقی، و همکاران، 1391).
بدن انسان دارای اندام های زوج بسیاری است که از نظر ساختمانی و عملکرد قرینه یکدیگرند ، اما در این میان دست برتری انسان به معنی برتری یک دست در اعمال خاص حرکتی یک استثناء است. اکثریت انسان ها به جای مهارت مساوی در دو دست در یک دست برتری بارز نشان می دهند و حال اینکه برتری در یک طرف، بارز است و در اکثر افراد در طرف راست می باشد. پدیده برتری مهارت یک دست ، خاص انسان و گونه های بالاتر است .تقریباً بین 6 تا 17 درصد افراد جامعه را افراد چپ برتر،3 تا 17 را دو سوتوان و بین 66 تا 89 درصد را فراد راست برتر تشکیل می دهند. چپ برتری و به عبارت دقیق تــر راست برتری در 5 الی 15 درصــد جامعه و با ارجحیت بیشتری در مردان دیده می شود.(حکیمی،خداپناهی،حیدری،1389).
منطقه وسیعی از کورتکس آدمی به بازنمایی اعمال دست ها برای اهمیت مهارت دستی در دوره تکامل اختصاص یافته است واز دو دست به ندرت برای تسهیلات یکسان استفاده می شود(بیتون،2003). با وجود آنکه راست دستی تمایل غالب همه جوامع مورد مطالعه است.(هریس، 1983، 1990؛ پیترز،1995)، بخشی از جمعیت این جوامع همیشه دارای ترجیح دست چپ بوده اند. تنوع این نسبت در نواحی مختلف دنیا می تواند ناشی از عوامل فرهنگی و یا عوامل زیست شناختی (برایدن و همکاران، 1997) باشد. دست برتری مطلق نیست و در سه طبقه مجزای زیست شناختی، چپ دستی و دو سو توانی قرار می گیرد (بیتون، 2003). توزیع دست برتری از 250 سال قبل از میلاد تاکنون تغییری نکرده است و با یافته های کنونی مشابهت دارد. به طوری که در بیشتر مطالعات 90% از انسان ها راست دست و 10% ار آنها چپ دست هستتند (ون استرین، 2000)، همچنین شیوع چپ دستی در مردان نسبت به زنان بیشتر بوده و به صورت نسبت 5 به 4 است(گیلیبرت و ویسوکی، 1992). .اگله (1871) هم معتقد است که زنان نسبت به مردان کمتر چپ هستند که این امر در جوامع غربی مدرن و در جوامع که دارای فراوانی کمتری از چپ دستی هستند، مصداق دارد(آنت،1985؛ پوراک و کورن، 1981؛ گیلبرت و ویسوکی، 1992). شیوع چپ دستی برای تکالیف دودستی در آمریکای شمالی و اروپای غربی (حدود 10%) نسبت به آفریقا و کشوری های مشرق زمین (آسیایی) (حدود5% یا کمتر) بیشتر است و برای آن تبیین های فرهنگی – محیطی و ژنتیکی پیشنهاد شده است (سینگ، مانچاری و دلاتولای، 2001). در مطالعه سینگ، مانجاری و دلاتالوس(200) مشخص شد که شیوع چپ دستی 2/3% است.
حقایق متعددی از تاثیر عوامل فرهنگی روی فراوانی چپ دستی حمایت می کنند. درصد کمتر استفاده از دست چپ برای نوشتن در کشورهای غربی در نیمه اول قرن بیستم در مقایسه با نیمه دوم قرن بیستم به علت آنکه برای تحصیلات، سهل گیری بیشتری در نظر گرفته شده بود (بئوکلار و کروننبرگ، 1986؛ دلاتولاس، دی اگوستینی، ژالون و پنست، 1988) و مواردی که در آنها فشارهای فرهنگی مانع چپ دستی و استفاده از دست چپ برای فعالیت های مرتبط با غذا خوردن استفاده می شوند. به عنوان مثال، در بسیاری از کشورهای آسیایی و کشورهای مسلمان به دست چپ به عنوان یک عضو ناپاک نگاه می شود و از آن برای غذا خوردن استفاده نمی شود، بنابراین فراوانی چپ دستی در این کشورها 5% و حتی کمتر است (دی اگوستینی، خامیس، آهویی و دلاتولاسف 1997). البته واضح است که افراد چپ دست در یک دنیای راست دست زندگی می کنند، به طوری که قیچی، لب تاپ، ماشین های چرخ خیاطی و بسیاری از ابزارهای دیگر زندگی آنها، کاملاً برای راست دست ها طراحی شده است ( علی پور، آگاه هریس،1391).
ارتباط بین دست برتری و توانایی های شناختی از زمان طولانی مورد علاقه محققان بوده و یکی از موضوع های بحث انگیز می باشد.با وجود اینکه تعریفی با توافق جهانی برای دست برتری (چپ دستی و راست دستی) وجود ندارد، با این حال در اغلب ، دست برتری، ترجیح فطری یا زیست شناختی برای استفاده از یک دست بیشتر از دست دیگر در انجام تکالیف و وظایف خاص در نظر گرفته شده و با غالب بودن یکی از نیمکره ها در انجام آن تکالیف در ارتباط است (رایس[1]، 1998)، و غالب بودن نیمکـــره ها برنامه زیســت شناختی از پیش تعیین شده و تغییر ناپذیر می باشد (کاردول[2]، 2003).
البته در تبیین دست برتری نظــریه های مختلفی وجود دارد، از نظــریه های ژنتیــکی دست برتری می توان به نظریه آنت 1985، 2002 و مکماوس[3]، 1981 اشاره کرد، نظریه پردازان دیگر از جمله باکان[4] (1971) و کورن[5] (1995) راست دستی را ویژگی جهان شمول و چند ژنی دانسته و چپ دستی را نتیجه عوامل خطرساز حاملگی (سن مادر، استرسورهای مختلف) و تــــولد (نارس، با تأخیر و سخت، وزن کم) می دانند (بیلی[6] و مککیور[7]، 2004)( به نقل از علی پور،صالح میر حسینی 1390).
[1]- Rice cardwell
[2]- Cardwell
[3]-McManus
[4]- Bakan
[5]- Coren
[6]- Bailey
[7]- Mckeerer
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 5 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 65 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
رفتار شهروندی سازمانی
سیر تحول مفهوم رفتار شهروندی سازمانی
مفهوم رفتار شهروندی برای اولین بار توسط افرادی نظیر چستر بارنارد[1] (1938)، کتز[2] (1964)، کتز و کاهن (1978)، بتمان و اورگان (1938)، اسمیت[3] و دیگران (1938) و بعدها بهصورت مفصلتر توسط اورگان (1988)، در ادبیات رفتار سازمانی مطرح گردید (یوسفی، 1387). هرچند مفهوم رفتار شهروندی سازمانی ابتدا در مقالات و پژوهشهایی از بارنارد (1938) و کتز (1964) ارائه گردید ولی برای اولین بار باتمن[4] و اورگان (1983) بودند که در خلال بررسی رابطه بین رضایت شغلی و عملکرد، آن را بررسی نموده و از اصطلاح «رفتار شهروندی سازمانی» استفاده نمودهاند. از دید آنان رفتار شهروندی سازمانی آن را بهعنوان مجموعهای از رفتارهای سودمند است که در شرح شغل قید نشده اما کارکنان برای کمک به سایرین طی انجام وظایف سازمانی به نحو مشهود این رفتارها را از خود بروز میدهند (هوسام[5]، 2008).
پیشینه مفهوم رفتار شهروندی سازمانی را میتواند در نظرات کاتز (1964)، جستجو کرد. کاتز بیان نموده که سازمانهای اثربخش سه ویژگی ذیل را در خوددارند: که کارکنان را در درون سیستم نگهداری و حفظ میکنند.
1-اطمینان مییابند که کارکنان آنها، الزامات خاص نقش را به نحو قابلاعتمادی انجام میدهند.
2-به فعالیتهای نوآورانه و خودجوش کارکنان خود که فراتر از وظایف سازمانی است و در شرح شغل آنان موردتوجه واقع نشده، توجه خاص دارند.
3-ویژگی سوم سازمانهای اثربخش در دید کاتز به این معنی است که سازمانها برای دستیابی به موفقیت، نیازمند کارکنانی با تمایلات فراتر از حداقلهای لازم جهت انجام شغل و جنبههای خاص فعالیتهای شغلی خود هستند، آنچه امروزه از آن تحت عنوان «رفتار شهروندی سازمانی» یاد میشود.
کاتز با تمایز قائل شدن بین عملکرد نقش و رفتارهای نوآورانه و خودجوش کارکنان از اولین نظریهپردازان رفتار شهروندی سازمانی در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی به شمار میرود (پودساکف و همکاران، 2000).
پس از چستر بارنارد (1930) و کتز و کاهن (1966)، پژوهشگران بسیاری به مفهومسازی و تبیین پدیده رفتارهای فرا نقشی پرداختند. برای مثال؛ پودساکف و همکاران (1997)، مک کنزی و همکاران (1991)، وان دین ولی پاین (1998). کاتز و کاهن[6] (1966)، رفتارهای فرا نقش مؤثر در اثربخشی سازمانی را شامل رفتارهایی میدانند که به تعبیر آنان، ماشین اجتماعی سازمان را روغنکاری نموده و بهطور مستقیم به چگونگی وظایف عملکردی خاص، مربوط نمیباشند. رفتارهای فرا نقش شامل؛ کمک به کارکنان در رابطه با مشکلات کاری آنان، پذیرش سایرین در گروه کار (بدون هیچ اعتراض و ایراد گرفتن از آنان)، انعطافپذیری، به حداقل رساندن سطح تعارض بین فردی، صرفهجویی و محافظت از منابع سازمانی میباشند. کاتز و کاهن (1966)، «واژه شهروندی» را برای توصیف کارکنانی که این نوع رفتارهای فرا نقش را از خود بروز میدادند، به کاربردند. کارکنانی با سطح مطلوب رفتار شهروندی سازمانی برای مدیران بسیار باارزش تلقی میشوند چراکه آنان کار مدیران را آسانتر میکنند. در این شرایط مدیران، زمان بیشتری را جهت بهبود اثربخشی سازمانی در اختیار خواهند داشت (شاطری، 1388).
2-1-3-2- تعاریف رفتار شهروندی سازمانی:
در طول دو دهه و نیم گذشته اورگان و همکارانش (اورگان و اسمیت، 1983 اورگان و واترمن و نیر، 1983) اولین بار در سال 1983 واژه رفتار شهروندی سازمانی را بر مبنای مفاهیمی از قبیل «تمایل به همکاری» (بارنارد، 1938) و نیز تمایز عملکرد قابلاعتماد نقش و «رفتارهای نوآورانه و خودجوش» (کاتز وکاهن، 1978) مطرح کردند.
اورگان (1988) رفتار شهروندی سازمانی را رفتاری خودجوش و آگاهانه میداند که بهطور مستقیم یا صریح، توسط سیستم پاداش دهی رسمی سازمانی تقویت نشده اما درمجموع اثربخشی سازمانی را ارتقاء میدهد. منظور از خودجوش و آگاهانه بودن در آن است که این رفتار، ضرورت اجباری نقش یا مبتنی بر شرح شغل نبوده بلکه رفتاری عمدتاً، مبتنی بر انتخاب شخصی است و در صورت عدم انجام آن نیز تنبیهی به دنبال نه خواهد بود. اورگان (1988) رفتار شهروندی سازمانی را نوعی وضعیت مطلوب میپندارد زیرا چنین رفتاری از یکسو منابع موجود و در دسترس سازمان را افزایش داده و از سوی دیگر نیاز به مکانیسمهای کنترل پرهزینه رسمی را کاهش میدهد (به نقل از بیکتون و همکاران، 2008).
پودساکف معتقد است، رفتار شهروندی سازمانی رفتاری اختیاری است که جز شرح وظایف شغلی و یا رفتارهای نقشی نمیباشد و در تعهد استخدامی کارکنان قرار نگرفته است و کاملاً انتخابی میباشد و کوتاهی در آن هیچگونه تنبیهی را به دنبال ندارد (پودساکف و همکاران، 2000). رفتار شهروندی سازمانی رفتاری خودجوش و آگاهانه است که بهطور مستقیم یا صریح توسط سیستم رسمی پاداش سازمان پیشبینینشده است. ولی درمجموع عملکرد مؤثر سازمان را ارتقا میدهد. منظور از خودجوش و آگاهانه این است که این رفتار ضرورت اجباری نقش یا شرح شغل نیست. این رفتار بیشتر یک انتخاب شخصی است و در صورت انجام ندادن آن تنبیهی به دنبال ندارد (آلیسیا، 2008). مکنزی و ژان[7] (1998)، رفتار شهروندی سازمانی را شامل؛ رفتارهای آگاهانه و داوطلبانهای از جانب کارمندان میداند که بهطور مستقیم، سطح اثربخشی سازمانی را صرفنظر از چگونگی بهرهوری کارمندان، افزایش خواهند داد (جونگ و هونگ، 2008). اریک و همکاران (2008)، رفتار شهروندی سازمانی به فعالیتهایی اطلاق میشود که از فرد خواسته نشدهاند ولی در کل از سازمان حمایت میکنند و به آن سود میرسانند.
مجموعهای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری که بخشی از وظایف رسمی فرد نیستند، اما بااینوجود توسط وی انجام و باعث بهبود مؤثر وظایف و نقشهای سازمانی میشوند (اپلبام[8] و همکاران،2004). بهعنوانمثال یک کارگر ممکن است نیازی بهاضافه کاری و تا دیروقت در محل کار ماندن نداشته باشد، اما باوجوداین برای بهبود امور جاری و تسهیل جریان کاری سازمان، بیشتر از ساعت کاری رسمی خود در سازمان میماند و به دیگران کمک میکند (کروپانزانو[9] و بیرن[10]، 2000).
[1] . Barnard
[2] . Katz
[3] . Smith
[4] . Bateman
[5] . Hossam
[6]. Kahn
[7]. Xin
[8] . Appelbaum
[9] . Cropanzano
[10] . Byrne