دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 43 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 11 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 7 |
*تحقیق پادشاهی گشتاسب و ظهور زرتشت*
ای فرزند، دانای طوس چنین گفته است که یک شب دقیقی شاعر به خواب او آمد. می گوید: نمی دانم از کجا آمد ولی جامی می داشت همچون گلاب. بر آن جام نگاه می کرد و داستان ها می گفت از گذشته و آینده، از پیروزی محمود و گذشتگان خوشبخت و موفق. فردوسی گوید: دقیقی به من، آواز دادی که می بخور به آیین کاوس کی و در آن باره سخن گفتیم و دوستانه به من گفت من از شاهنامه بیش از هزار بیت را سروده ام و اگر یافتی تو بخیلی مکن داستان گشتاسپ و ارجاسپ را بشعر در آورده ام که ناگاه سرآمد مرا روزگار.
دانای طوس می گوید:
پذیرفتم آن گفت او را بخواب
بخوبی و نرمیش دادم جواب
که ای مرد دانا این راهی است که همه باید بروند و من هم به پیش تو خواهم رسید، از این شربت من هم خواهم چشید.
چون از خواب بیدار شدم عهد کردم تمام سخن او را در شاهنامه بیاورم. او اسیر خاک است و من به ظاهر زنده و آزاد. پس یکهزار بیت را که از گشتاسپ آغاز میشود. بدون دستکاری آوردم.
و چنین گوید دقیقی نامدار آغاز کننده اصلی این تاریخ بزرگ مردم ایران.
دقیقی چنین آغاز سخن کرد: لهراسپ حکومت را به گشتاسپ داد و از تخت به زیر آمد. به آتشکده نوبهار که سابقهای کهن در یزدان پرستی داشت رفت. آتشکده نوبهار در آن زمان و قرن ها بعد آنچنان محترم بود که مردم گرد آن می چرخیدند، چنانکه تازیان مکه را احترام می کنند. او بدان خانه شد و خدا را ستایش کرد. جایی را برای عبادت خود برگزید و کسی را در آن مکان راه نداد. جامهایی خشن بر تن کرد. از بزرگی گذشت. موی سرش بر گردن و شانه اش ریخت، سی سال خدا را از دل و جان نیایش کرد و بدین سان پرستید باید خدای.
ای فرزند. آن زمان مردم ماه و خورشید را می پرستیدند و لهراسپ نیز نیایش خورشید می کرد و از خداوند آمرزش میخواست.
چون گشتاسپ حاکم شد و بر تخت او نشست، تاج بر سر نهاد و گفت: شاهی یزدان پرست هستم و ایزد پاک این تاج را بر سر من گذارده است تا مردم را به سوی او راهنما باشم و بدان را به راه راست رانده و به دین خدای درآورم.