دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 43 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 25 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
درگیری والدین در امور تحصیلی
نقش والدین در پیشرفت تحصیلی فرزندان
صاحب نظران تعلیم و تربر این عقیده اند که والدین با همکاری و کمک به معلمان، در زمینه ی پیشرفت تحصیلی فرزندان خود می توانند بسیار مؤثر واقع شوند. این مسأله به خصوص در دوره ابتدایی بسیار حائز اهمیت است. تحقیقات نشان می دهد پیشرفت تحصیلی دانش آموزانی که والدین آن ها افرادی آگاه و باسواد هستند و بهتر به راهنمایی آن ها می پردازند بیشتر است(آرمند،1387).
اگر دقت کنیم متوجه می شویم که گاهی یک جمله ی کوتاه مفهوم وسیعی را می رساند که شاید یک کتاب نتواند به آن اندازه مطلب را ادا کند. بعضاً به مناسب سخن زیبای امام سجاد(ع) که می فرماید:" پدر و مادر اگر بخواهی بدانی که فرزند چه حقی بر گردن تو دارد کافی است بدانی که او از توست". سلامت و ناخوشی، دانایی و نادانی، هوشیاری و کم هوشی، ادب و بی ادبی، شادمانی و غمگینی و ... همین طور است، و فرزندان هر چه دارند عمدتاً از والدین خود دارند، چه از راه توارث و چه از طریق تربیت. و همین موضوع نمایانگر مقام مادری و پدری و مسوولیت بسیار سنگین والدین می باشد(صدری، 1388).
مسأله ی درس و پیشرفت درسی فرزندان هم جدا از این موضوع نیست یعنی امر پیشرفت تدرسی یک امر مجرد نیست که بتوان آن را جدا از مسایل دیگر مورد بحث قرار داد. به طور کلی خواندن و یادگیری مستلزم وجود شرایط اولیه و ثانویه است. شرایط اولیه یعنی استعدادهای نفسانی، مثل هوش و حافظه، یا سلامت بدن و شرایط ثانویه مانند محیط مناسب آرامش روانی، وسایل ضروری که همه این ها به هر حال به والدین ارتباط دارد و این شرایط چیزهایی نیست که بگوییم خاص درس خواندن یا مدرسه رفتن است و لذا موضوع و چگونگی درس خواندن یک کودک یا نوجوان به تمام مسایل زندگی او مربوط می شود(صدری، 1388).
موضوع پیشرفت درسی فرزندان یک خانواده یا عقب ماندگی آنان به نسبت قابل توجهی به میزان هوش، حافظه و وضع جسمانی بستگی دارد و این مسایل چیزی نیست که یکباره از آغاز هفت سالگی که کودک راهی مدرسه می شود تحول یافته، کودک را آماده درس خواندن و یادگیری کند یا اجتماعی بودن را به او بیاموزد. البته نباید فراموش کرد که انسان حتی قبل از تولد، مسایل تربیتی دارد مثلاً نوع تغذیه مادر و حالات روانی او در جنین مؤثر است. طبیعی یا سخت بودن عمل زایمان، طولانی یا کوتاه بودن آن، کیفیت شیر دادن به کودک، نوع شیر(اگر به عللی از شیر مادر محروم شود)، چگونگی پرورش کودک تا شش سالگی از لحاظ بدنی و روانی، رفتار و ارتباط عاطفی والدین(زن و شوهر) با همدیگر، همه و همه مقدماتی است که به صورت سه دوره از کودکی تا شش سالگی پشت سر گذاشته می شود و فرزند ما با این مقدمات وارد متن دوره دبستان می شود(صدری، 1388).
بنابراین، شناخت دوره های حساس تربیتی یعنی کودکی و نوجوانی برای والدین و سایر مربیان از اهمیت خاصی برخوردار است. ویژگی های روانی و مسایل جسمانی در دوره های تا شش سالگی تا دوازده سالگی و تا پانزده سالگی و بالاخره از از پانزده تا هجده سالگی که تقریباً دوره دوم نوجوانی محسوب می شود، باید مورد توجه والدین باشد تا برخوردهای لازم و عواطف شایسته تنظیم شود. مثلاً والدین باید بپذیرند که پایان شش سالگی برای آغاز دوره دبستان بعد از مطالعات و بررسی های لازم تعیین شده بنابراین شتاب زدگی جهت فرستادن فرزند خود به مدرسه زودتر از موقع مناسب، نه تنها مفید نخواهد بود چه بسا متضمن ضررهایی در آتیه باشد که گاهی جبران ناپذیر می نماید(صدری، 1388).
نکته مهم دیگر درباره نقش والدین در پیشرفت تحصیلی فرزندان آماده کردن محیط درسی، برنامه ریزی برای خواب، تغذیه، مطالعات مفید غیر درسی و استفاده از برنامه های رادیویی و تلویزیونی از راه های تربیت صحیح و پیشرفت درسی فرزندان ماست. گاهی والدین از فرزندان خود که در دوره های مختلف تحصیلی مشغول تحصیلند بیش از حد معقول توقع دارند این امر نیز نتایج نامطلوبی دارد در حالی که حد معقول ان خوب و حقی ضروری است تا روحیه ی تعاون و تلاش و آمادگی برای زندگی را در آنان پرورش دهد(صدری، 1388).
بنابراین، والدین با شناخت بیشتر و آگاهی از شیوه های صحیح تعلیم و تربیت بهتر می توانند به یاری فرزندان خود بشتابند. با توجه به مطالب گفته شده می بینیم که نقش والدین در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مؤثر بوده، کمک و راهنمایی آن ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است(آرمند،1387).
2-2-3-2. پیشرفت تحصیلی دغدغه خانواده ها
موضوع تحصیل فرزندان، امروزه یکی از دغدغه های مهم خانواده های کشور را تشکیل می دهد. این دغدغه بیشتر به دلیل وابستگی آینده ی فرزندان به میزان توفیق آنان در تحصیل و طی مراحل دوره ی متوسطه و ورود به دانشگاه به وجود می آید. اگرچه این دل نگرانی ها برای اعتلا و ارتقای تحصیلی فرزندان و در کل نظام آموزش و پرورش نقطه ای امیدبخش و خوشایند است؛ در چهره ای دیگر، نوعی اضطراب و تشویش برای خانواده ها و دانش آموزان فراهم می نماید که چنان چه فردی نتواند مراحل تحصیل را به شکلی موفق و با نمراتی عالی طی نماید و راه یابی او به دانشگاه دچار اشکال گردد، دیگر نمی تواند فردی موفق و شهروندی مؤثر به لحاظ اجتماعی به شمار آید(عصاره، 1389).
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 319 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 54 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
شادکامی[1] در روان شناسی:
شادکامی هدف مشترک تمام افرادی است که به سمت نیل به آن در تکاپو هستند، اما برای بسیاری از مردم این هدف به طور ناکام کننده ای دور از دسترس باقی مانده است. زندگی مدرن برای انسان های امروزی برکاتی به همراه داشته است. فن اوری پزشکی مرگ و میر کودکان را در بسیاری از بخش های دنیا کاهش داده است. بسیاری از امراضی که اجدادمان را تهدید می کرد ریشه کن شده است. درد روان شناختی، افسردگی و اضطراب را می توان با لیتیوم[2]، پروزاک[3] و سایر داروهای روان گردان تخفیف داد. نیروهای متخاصم محیطی داروینی از قبیل سرما، گرما، انگل ها، شکارچیان و کمبود غذا دیگر تهدید کننده جان انسان ها نیستند و مردم در قیاس با اجدادشان در رفاه حیرت انگیزی به سر می برند(مظفری،1382).
محیط های متراکم زندگی که توسط هزاران انسان دیگر احاطه شده است، احساس گمنامی و ناتوانی در سازمان های بزرگ و در عین حال، محروم ماندن از حمایت های اجتماعی خویشاوندان گسترده منجر به آسیب های گوناگونی شده است. انسان های قدیم ممکن بود با یک یا دو جین انتخاب بالقوه همسر رو به رو باشند اما انسان های جدید با هزاران انتخاب بالقوه همسر مواجه هستند. آن ها به وسیله تصاویر جذاب رسانه ها بمباران می شوند که در نتیجه ممکن است باعث انتظارات نامعقول در مورد کم و کیف همسران قابل دسترس گردد. به عقیده روان شناسان تکاملی رگ بار تصاویر جذاب انسان های دیگر ممکن است مشکلات روان شناختی و اجتماعی به همراه داشته باشد. مثلا در یک سری مطالعات مشاهده شده است که مواجهه متعدد با تصاویر زنان زیبا، باعث کاهش تعهد مردان نسبت به همسرشان می شود(مظفری،1382).
2-2-2-1. شادکامی و مفهوم آن
در یکی دو دهه اخیر رویکرد روانشناسی مثبت مورد توجه روانشناسان بسیاری قرار گرفته است (سلیگمن[4] و سکزنتمی هالای [5](2001). یکی از مباحثی که در سال های اخیر در رویکرد روانشناسی مثبت مورد توجه قرار گرفته است، مبحث شادی[6] است.
واژه شادی مفهومی روانشناختی است که دارای تعاریف و ابعاد مختلفی می باشد. در واژه نامه ها، شادی با واژه هایی هم چون خوشحالی، شادکامی، خوشی و نشاط هم معنا دانسته شده است (معین،1371). در سطح عموم مردم شادی، بودن در حالت خوشحالی و سرور یا دیگر هیجانات مثبت، رضایت از زندگی و فقدان افسردگی و دیگر عواطف منفی است. در مباحث روانشناختی شادی به عنوان یکی از هیجانات مثبت طبقه بندی شده است که انسان ها در فعالیت های روزمره خود آن را تجربه می کنند.
در تبیین شادکامی ، دو مکتب اصلی تفکر وجود دارد : لذت گرایی [7]یک نظریه روان شناختی است که طبق آن ، ارگانیزم به منظور جستجوی لذت و دوری از درد انگیخته می شود(فرانکن[8]،1998). لذت گرایی به طور کلی شامل احساساتی است که نتیجه ای از درون شد[9] به نظام های حسی پنج گانه است. به این ترتیب، شادکامی طبق اصل لذت گرایی، بیشینه کردن اثرهای مثبت نظام های حسی متفاوت است . اما شادکامی یک مفهوم بسیار پیچیده است .تئوری های شناختی، دیدگاهی دیگر ارائه کرده اند: لازاروس [10]، نظریه پرداز شناختی هیجان، شادکامی را به عنوان هیجانی تعریف کرده است که نتیج های است از به وجود آوردن پردازشی قابل استدلال در جهت فهم یک هدف (داناولد[11]، 1997).
به عبارت دیگر، تئوری های شناختی، شادکامی را به عنوان آن چه در راه رسیدن به هدف تجربه می شود می بینند. به این ترتیب، شادکامی منبعث از هدف یا برانگیخته شده توسط هدف است، در حالی که نظریه لذت گرایی، شادکامی را به عنوان وضعیت آخر یا خود هدف می بیند.
آیزنک[12](1983)، شادکامی را به عنوان برونگرایی پایدار در نظر گرفت و خاطر نشان ساخت از زمانی که عواطف مثبت در شادکامی مورد توجه واقع شد ند، شادکامی با جامعه پذیری آسان و تعامل مطلوب و لذت بخش با دیگران مرتبط دانسته شد(فرانسیس[13]، براون[14]، لستر[15] و فیلیپ چاک[16]،1998).
برخی محققان پیشنهاد کرده اند که شادکامی را در صورتی می توان به عنوان صفت در نظر گرفت که سه ملاک پایداری زمانی، همسانی بین موقعیتی، و علیت درونی را دارا باشد(فرانسیس و همکاران،1998). آرگایل و کراسلند[17](1987)، نیز شادکامی را وابسته به فراوانی و درجه عواطف مثبت یا لذت، سطوح بالای رضایت در طول زندگی، و نبود احساسات منفی نظیر افسردگی و اضطراب دانسته اند(فرانسیس و همکاران، 1998).
[1] - Happiness
[2] - lithium
[3] - prozac
[4] - Selligman
[5] - Scikszentimihaly
[6] - Happiness
[7] . hedonism
[8] . Franken
[9] . input
[10] . Lazarus
[11] -Danaveld
[12] -Izenk
[13] . Francis
[14] . Brown
[15] . Lester
[16] . Philipchalk
[17]. Crossland
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تصویر بدنی
تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی است و نه تنها درک جسمانی، عاطفی، اجتماعی و کیفیت های نگرشی، بلکه جنبه های گوناگون هویت روانشناختی، اجتماعی، جنسی خانوادگی و تطابقی فرد را در بر می گیرد. اگر چه تصویر ذهنی از بدن ساختار چند بعدی دارد، ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکی ( اندازه، شکل و ظاهر عمومی ) تعریف می شود.
تصویر ذهنی شامل عقاید واحساسات آگاهانه و غیرآگاهانه در مورد بدن است. به عبـارت دیگر مفهومـی متشکل از احساسات فردی در مورد اندازه بدن، جنس، عملکرد و توانایی بدن جهت رسیدن به اهداف می باشد (تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی در طی دوره نوجوانی است اگرچه تصویر ذهنی از بدن یک ساختار چند بعدی است ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکـی (اندازه، شکل و ظاهر عمومـی) تعریف می شود.
تصویر بدنی مهمترین بخش تصور فرد از خود است ؛ زیرا ظاهر فیزیکی فرد ، اولین ویژگی است که در برخورد افراد با فرد دیگر ، مورد قضاوت قرار می گیرد (دلامتر، 2003).
جهان معاصر توام با پیشرفت ها و رشد عقلانی که در بطن خود ایجاد کرده توجه خود را بر مسائل شخصیتی انسان متمرکزتر کرده است. مسائلی که شاید 100 سال پیش از این، موضوعاتی پیش پاافتاده و غیر مهم تلقی می شده است. از جمله مسائل مورد بحث شخصیتی انسان که قبلاً کمتر به آن پرداخته شده است تصویر بدنی است. تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهات مثبت یا منفی باشد. این تصویر ذهنی می تواند تحت تأثیر عواملی چون رشد جسمانی، تعاملات فرد با محیط اجتماعی، سوانح، آسیب و جراحات بدنی قرار گیرد و نگرانی از تصویر بدنی را در فرد ایجاد می کند.
دامنه تصویر بدنی و نگرانی از آن تا به آنجا گسترش یافته است که مشغله ذهنی بسیاری از افراد، بخصوص جوانان گردیده و روزانه زمان و هزینه زیادی صرف تفکر و تغییرات ظاهری در بدن می شود. این امر به گونه ای است که این افراد ساعت ها در مورد تصویر بدنی خود فکر می کنند و با تغییر در آرایش و پوشیدن لباس های متنوع و قرار گرفتن در وضعیت های خاص سعی در پوشاندن نقائص ظاهری خود دارند که بیشتر زائیده تصور ذهنی آنان از بدنشان است. به نظر می رسد رضایت از تصویر بدنی در بین جوانان، مستلزم رضایت از 5 عامل بدنی باشد:
1- تناسب اندام
2- زیبایی ظاهری
3- سلامت بدنی
4- پاکیزگی و بهداشت و زیبایی پوست و مو
5- توانایی کنترل وزن.
و نارضایتی ازاین تصویربدنی پیامدهائی چون اضطراب، افسردگی، انزوای اجتماعی، اختلالات روانی، تضعیف خودپنداره و عزت نفس را در پی خواهد داشت. از نظر الکساندرمات و لامسون (2004)، تصویر بدنی به عنوان یک ساختار چند بعدی قابل تغییر است. مطالعات گسترده در چند سال اخیر روی تصویر بدنی این توافق را در بین عده زیادی از محققان به وجود آورده که تصویر بدنی مسئله ای چند بعدی بوده و در برگیرنده مولفه های ادراکی، نگرشی و رفتاری است. از نظر سندز (2001)، تصویر بدنی بر اساس یک ساختار چند وجهی مفهوم سازی می شود. در واقع تصویر بدنی مفهوم پیچیده ای است که در بردارنده عوامل بیولوژیکی روان شناسی درونی و عوامل اجتماعی خارجی است. ترکیب ارزیابی های ادراکی و نگرشی و رفتاری به تصویر بدنی، عوامل پیش بینی کننده بهتری برای اختلالات مربوط به تصویر بدنی، تلاش برای لاغر شدن و اختلالات تغذیه ای نسبت به هر کدام از ارزیابی ها به تنهایی خواهد بود. نتایج پژوهش ها در چند دهه گذشته نشان می دهد که عده زیادی از افراد جامعه به خصوص جمعیت مونث درپی تغییر درتصویر بدنی خود هستند(مکابی و ریکاردلی، 2001).
زیمانسکی و کاش (1995)، در تحقیقات خود بیان م دارند، زنان تمایل دارند از چهره و صورت ارزشیابی بیشتری نسبت به همسالان خود کسب کنند و بیشتر از مردان به جراحی های زیبایی صورت و گردن متمایل می شوند. کافری و تامپسون (2004)، در پژوهش خود به این نتیجه رسیده اند که زنان تمایل دارند در ارزیابی خود از تصویر بدنی لاغرتر و از لحاظ چهره و صورت ارزشیابی بیشتری کسب کنند. در حالی که مردان نگرانی قابل ملاحظه ای را از بابت کم وزنی تجربه نمی کنند. اما این یافته ها نشان می دهد در هر دو جنس زنان و مردان دغدغه های تصویر بدنی وجود دارد.
یکی از ویژگی های تصویر بدنی، تصویری است فرد از اندام خود به عنوان چاق، لاغر، کوتاه قد یا بلند قد بودن دارد. این ویژگی شاخص حجم بدنی نام دارد که از اندازه یری قد در مقیاس کیلوگرم حاصل می شود. مکابی و ریکاردلی (2004)، در پژوهش های خود دریافته اند افرادی که شاخص حجم بدنی بالایی دارند از تصویر بدنی خود ناراضی هستند و بین شاخص حجم بدنی، تصویر بدنی و خودپنداره رابطه وجود دارد و افراد سنگین وزن تصویر بدنی نامطلوبی از خود داشته و خودپنداره ضعیف تری نسبت به افراد با شاخص توده بدنی پایین دارند.
علاوه بر این، افراد با شاخص حجم بدنی پایین خود را از نظرجسمی جذابتر دانسته و عملکرد اجتماعی بهتری نسبت به افراد با شاخص حجم بدنی بالا دارند. بنابراین می توان گفت داشتن تصویر بدنی مطلوب، رضایت از بدن و شاخص حجم بدنی منجر به خودپنداره مثبت در فرد میشود (تامپسون، 2000) و ناخشنودی از بدن و عدم رضایت از تصویر بدنی منجر به نارضایتی فرد از بدن خود شده و رفتارهای بیمارگونه ای چون اختلال در الگوهای تغذیه ای و افسردگی خواهد شد.
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 40 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
ازدواج یک پیمان مقدس است که تقریباً در میان تمام اقوام و ملل و تمام زمانها و مکانها وجود داشته است، بهطوریکه بیشتر ادیان بر این سنت دیرینه و نیاز زن و مرد تأکید داشتهاند و تمامی زوجین خواهان ثباتی در ازدواج خود میباشند؛ ثبات ازدواج، فقدان مشکلات زناشویی نیست، بلکه حضور شور و اشتیاق، صمیمیت و تعهد است که ازدواج را سالم و بیعیب حفظ میکند تا اینکه علل طبیعی مانند مرگ یکی از همسران موجب فروپاشی آن شود (سانتراک[3]، بی تا؛ ترجمه فیروز بخت، 1384).
بیثباتی ازدواج همراه مفاهیمی مانند ازهمپاشیدگی زناشویی[4]، قطع روابط زناشویی[5]، طلاق[6]، کیفیت زناشویی پایین و ترک ازدواج، استفادهشده است (بروان، سنتز، نوک و رایت[7]، 2006). میتوان گفت که این موارد درعینحال که به هم مرتبطاند، مفاهیم متمایزی هستند. ازهمپاشیدگی زناشویی عمل قانونی انحلال یک ازدواج را بهواسطه طلاق یا جدایی دائمی، تعیین میکند. بهعبارتدیگر قطع روابط زناشویی، دربرگیرنده ازهمپاشیدگی عمدی از طریق طلاق یا جدایی و ازهمپاشیدگی غیر عمد از طریق مرگ است. کیفیت زناشویی پایین نیز، در مقایسه ارزشیابی کیفی از ازدواج سالم مشخص میشود. کیفیت زناشویی پایین درواقع درجه پایینی از سازگاری، رضایت پایین، ناخشنودی در یک رابطه و شاید عملکرد نابسنده زوج را نشان میدهد. کیفیت زناشویی پایین لزوماً بر تمایل بالا برای طلاق، جدایی یا ترک کردن رابطه دلالت نمیکند (بوث و ادوارز، 1985).
این اصطلاح برای مشخص کردن گرایش یک زوج به انحلال ازدواج دلالت دارد. بیثباتی ازدواج در این تعریف دربرگیرنده سه حالت است که عبارتاند از: 1- یک وضعیت عاطفی (من چه احساسی درباره ازدواجم دارم).2- نگرانیهای شناختی رابطه (من چه فکری درباره چگونگی نتیجه احساسم میکنم یا پشت احساس من چه فکری وجود دارد؟). 3- اعمال معین (من واقعاً درنتیجه احساسم و افکار متعاقب آن دست به چه اعمالی میزنم؟) (وایت، لوو و لوین[8]، 2009).
در تعریفی دیگر، مفهوم بیثباتی ازدواج بهعنوان گرایش زوج به طلاق اشاره دارد که این موضوع شامل دو حالت است:1- حالت شناختی (فکر کردن درباره این موضوع که آیا ازدواجشان در وضعیت دشواری قرار دارد یا فکر به وقوع پیوستن طلاق)2- حالت رفتاری (عملی که فرد درنتیجه احساسش و یا گفتگو با همسرش درباره طلاق انجام میدهد). درواقع بیثباتی ازدواج زمانی مطرح است که یک عضو از زوج یا هر دو عضو زوج، درباره طلاق یا جدایی میاندیشند و یا اعمالی را انجام میدهند که به پایان رساندن ازدواج، گرایش دارد (بوث و ادوارز، 1985؛ بروان و همکاران، 2006).
بهطورکلی مفهوم بیثباتی ازدواج بهعنوان قطب منفی از یک پیوستاری که تداوم و پیوستگی ازدواج را نشان میدهد، دیده میشود. اگر یک ازدواج باثبات و پایدار نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را ملزم به باهم بودن میکند، یک ازدواج ناپایدار و بیثبات نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را در جهت جدا شدن از هم سوق میدهد (بوث، جانسون و ادوارز، 1983).
در ازدواجهای باثبات زن و شوهر پیوسته همدیگر را تمجید میکنند، لحن مثبت آنها در صحبتهایشان با یکدیگر و در مورد یکدیگر، زندگی مشترکشان را پیش میبرد، طرفین یکدیگر را دوست خود میدانند و در هنگام استرس و بروز مشکلات از یکدیگر حمایت میکنند، هیچیک از طرفین اصراری برای قبضهی قدرت ندارند و در این مورد معتقد به وجود تساوی هستند و همچنین زن و شوهرها در ازدواجهای موفق باهم مشکلات را حل میکنند و در هنگام بروز اختلاف، هیجانشان را کنترل و باهم مصالحه میکنند (سانتراک، بی تا؛ ترجمهی فیروزبخت، 1384).
[1] Marital instability
[2] Divorce Probblity
[3] Santrac
[4] Marital dissolution
[5] Marital relationship disruption
[6] Divorce
[7] Brown, S. L., Sanchez, L. A., Nock, S.L., & Wright, J. D
[8] Waite, L. J., Luo, Y., & Lewin, A. C
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 34 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت بهطور اعم و در روانشناسی بهطور اخص در حال شکلگیری و گسترش است. در این دیدگاه علمی تمرکز بر روی سلامتی و بهزیستی از جنبهی مثبت، توضیح و تبیین ماهیت بهزیستی روانشناختی میباشد (ریف وسینگر، 1998).
بهزیستی مفهوم کلیدی و اصلی تفکر گستردهای است که شامل رضایت معمولی فرد از زندگی، احساسات مثبت و فقدان احساس منفی میباشد. اولین مؤلفهی آن یک قضاوت شناختی دربارهی این است که زندگی فرد چه طور میگذرد، مؤلفه بعدی شادکامی فرد در سطوح تجارب شخصی است (داینر، اویشی و لوکاس[1]، 2003).
مفهوم بهزیستی شخصی به انواع ارزیابیهای گوناگون (مثبت و منفی) افراد از زندگیشان اشاره دارد که شامل ارزیابیهای شناختی و فکری (مانند رضایت از زندگی، رضایت شغلی، علائق و تعهدات) و واکنشهای عاطفی به حوادث زندگی (مانند لذتها، شادیها، غمها و دلتنگیها) میباشد؛ بنابراین بهزیستی روانشناختی اصطلاحاً چیزی است که برای ارزیابی گوناگونی که مردم از زندگی خود، اتفاقاتی که برای آنها میافتد، جسم و ذهنشان و شرایط محیطی که در آن زندگی میکنند، دارند. بهزیستی روانشناختی به درک افراد از زندگی خودشان در حیطه رفتارهای هیجانی و عملکردهای روانی و ابعاد سلامت روانی تعریفشده است. تحقیقات در مورد بهزیستی روانشناختی قلمروهایی از شخصیت، انگیزش و عاملهای شناختی (ادراک، اعتمادبهنفس، خوشبینی) را نشان داده است که همهی این عوامل در رضایتمندی افراد از زندگی مشارکت دارند (داینر،2006).
ویژگیهای مهم روانی که فرد واجد سلامت میبایست از آن برخوردار باشد، احساس بهزیستی یا رضایتمندی است. احساس بهزیستی اصطلاحاً اینگونه تعریف میشود: احساس مثبت و احساس رضایتمندی عمومی از زندگی که شامل خود و دیگران در حوزههای مختلف است. احساس بهزیستی هم دارای مؤلفههای عاطفی و هم مؤلفههای شناختی است. افراد با بهزیستی بالا بهطور عمدهای هیجانات مثبت را تجربه میکنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند، درحالیکه افراد با بهزیستی روانشناختی پایین، حوادث و موقعیت زندگیشان را نامطلوب ارزیابی میکنند و بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه میکنند (می یرز و داینر[2]، 1995). علاوه بر این افرادی که سطوح بالای بهزیستی را تجربه میکنند بهطور متوسط بیشتر قابلاعتماد هستند و همکاری بیشتری با افراد دیگر دارند (تو و داینر[3]، 2008).
بهزیستی روانشناختی را میتوان واکنشهای عاطفی و شناختی به ادراک ویژگیها و توانمندیهای شخصی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان، پیوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت در طول زمان تعریف کرد. این حالت میتواند مؤلفههایی مانند رضایت از زندگی، انرژی و خلق مثبت را نیز در برگیرد (کارادماس،2007).
کارول ریف (1998) از ترکیب مفاهیم مطرحشده درزمینهی روانشناسی مثبت، به یک مدل چندوجهی بهزیستی روانشناختی دستیافت که منجر به ساخت مقیاسهایی با عنوان مقیاسهای اندازهگیری بهزیستی روانشناختی ریف گردید. مدل بهزیستی روانشناختی ریف دارای شش بعد است که هر یک از ابعاد چالشهایی را در برمیگیرد که هر فرد در هنگام سیر بهسوی کمال، یعنی زمانی که میخواهد شایستگیها و استعدادهای خود را به منصه ظهور برساند، با آنها مواجه میشود. این شش بعد در ترکیب با یکدیگر بهزیستی پایدار و عمیقی را منعکس میسازند که حاصل تحول مثبت فرد از گذشته تا حال میباشد، بهعبارتدیگر این ابعاد رشد و تکامل دائمی و پیوستهای را منعکس میسازند که باور به هدفمند و معنادار بودن زندگی، داشتن توانایی برقراری ارتباط با دیگران، توانایی اداره زندگی شخصی و محیط اطراف و احساس خود تعیین گری را در فرد به وجود آورده است. شش وجه بهزیستی روانشناختی عبارتاند:
خودآئینی[4] به احساس خود تعیینکنندگی، استقلال و آزادی اطلاق میشود. فردی که بتواند بر اساس افکار، احساسات و باورهای شخصی خود تصمیم بگیرد، دارای ویژگی خودمختاری است. در حقیقت، توانایی فرد برای مقابله با فشارهای اجتماعی، به این مؤلفه مربوط میشود. مؤلفه هدفمندی در زندگی[5]، به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و کوتاهمدت در زندگی و معنادار شمردن آن است. فرد هدفمند نسبت به فعالیتها و رویدادهای زندگی علاقه نشان میدهد و به شکل مؤثر با آنها، درگیر میشود. یافتن معنی برای تلاشها و چالشهای زندگی در قالب این مؤلفه قرار میگیرد (ریف، لاو، اسکس و سینگر[6]، 1998)، مؤلفه رشد شخصی[7] به گشودگی نسبت به تجربیات جدید و داشتن رشد شخصی پیوسته گفته میشود. فردی دارای این ویژگی همواره درصدد بهبود زندگی شخصی خویش از طریق یادگیری و تجربه است (ریف و کی یز، 1995)
تسلط بر محیط[8] مؤلفهی دیگر این مدل به معنی توانایی فرد برای مدیریت زندگی و مقتضیات آن است. لذا فردی که احساس تسلط بر محیط داشته باشد، میتواند ابعاد مختلف محیط و شرایط آن را تا حد امکان دستکاری کند، تغییر دهد و بهبود بخشد. روابط مثبت با دیگران[9] یعنی داشتن رابطه باکیفیت و ارضاکننده با دیگران است. افراد با این ویژگی عمدتاً انسانهای نوعدوست و توانا در دوست داشتن دیگران هستند و میکوشند رابطهای گرم بر اساس اعتماد متقابل با دیگران، ایجاد کنند (کی یز، 2002).
[1] Diener, E., Oishi, S., & Lucas, R. E
[2] Myers, D. G., & Diener, E
[3] Tov, W., & Diener, E
[4] autonomy
[5] Purpose in life
[6] Ryff, C. D., Love, G. D., Essex, M. J., & Singer, B
[7] Personal growth
[8] Environmental
[9] Positive relations with others